وقتی که تو ب جهانم پا گذاشتی پارت ۱۵
پارت ۱۵
تهیونگ:از کیه
+کیم هوانگ (بازیگره)
_منم دعوتم پس باهم بریم ؟
جنی:اوهوم خوب من میرم اماده شم
_باشه.
جنی(خیلی خوشحال بودم رفتم بهترین لباسمو پوشیدم معمولا هیج وقت خیلی وقت نمیزاشتم رو صورتم اما امروز فرق میکرد فرقش چی بودنمیدونم خوشحال بودم ست کامل مشکی دامن کوتاه بود زدم (عکسشو میزارم) پوشیدم تهیونگ دم درخونه منتظرم بود با خوشحالی میرفتم پایین که سوگمینو دیدم اماده شده بود عکسشو میزارم (سوگمین از عصرش خونه ما بوده و اونم به اون مهمونی دعوت بود))
سوگمین :حتما تهیونگ اومده دنبال من پس من میرم هرچی نباشه نمزدمه بازم دوسش دارم هی جنی من رفتما بای
#جنی
وقتی دیدم سوگمین سوار ماشین تهیونگ شد قلبم درد گرفت یجوری شدم که باصدای راننده از اون حالت دراومدم
خانم برین؟!،
+امم برین
______
رسیدیم خانم
من زودتر از اونا رسیده بودم چون ندیده بودمشون
رفتم نشستم شلوغ بود که خوداقای کیم اومده بودن اقای کیم هوانگ:ممنونم که به مهمونیم اومدید
___
#تهیونگ
منتظر جنی بودم خیلی به خودم رسیده بودم خیلی دوست داشتم زودی بیاد که دیدم سوگمین اومد طرفم ومنو توبغلش گرفت با تعجب نگاش کردم
سوگمین:من همچی رو فراموش کردم بیا از نو شروع کنیم نا نمزدیم دیگه
خیلی عصبانی بودم و از همه بدتر خانواده جنی داشتن نگامون میکردن و جنی از بالای ساختمون نگام میکرد نمیدونستم باید چیکار کنم که بزور سوار ماشین شدم و راه افتادیم توی راه چیری نگفتیم
#خاص
تهیونگ:از کیه
+کیم هوانگ (بازیگره)
_منم دعوتم پس باهم بریم ؟
جنی:اوهوم خوب من میرم اماده شم
_باشه.
جنی(خیلی خوشحال بودم رفتم بهترین لباسمو پوشیدم معمولا هیج وقت خیلی وقت نمیزاشتم رو صورتم اما امروز فرق میکرد فرقش چی بودنمیدونم خوشحال بودم ست کامل مشکی دامن کوتاه بود زدم (عکسشو میزارم) پوشیدم تهیونگ دم درخونه منتظرم بود با خوشحالی میرفتم پایین که سوگمینو دیدم اماده شده بود عکسشو میزارم (سوگمین از عصرش خونه ما بوده و اونم به اون مهمونی دعوت بود))
سوگمین :حتما تهیونگ اومده دنبال من پس من میرم هرچی نباشه نمزدمه بازم دوسش دارم هی جنی من رفتما بای
#جنی
وقتی دیدم سوگمین سوار ماشین تهیونگ شد قلبم درد گرفت یجوری شدم که باصدای راننده از اون حالت دراومدم
خانم برین؟!،
+امم برین
______
رسیدیم خانم
من زودتر از اونا رسیده بودم چون ندیده بودمشون
رفتم نشستم شلوغ بود که خوداقای کیم اومده بودن اقای کیم هوانگ:ممنونم که به مهمونیم اومدید
___
#تهیونگ
منتظر جنی بودم خیلی به خودم رسیده بودم خیلی دوست داشتم زودی بیاد که دیدم سوگمین اومد طرفم ومنو توبغلش گرفت با تعجب نگاش کردم
سوگمین:من همچی رو فراموش کردم بیا از نو شروع کنیم نا نمزدیم دیگه
خیلی عصبانی بودم و از همه بدتر خانواده جنی داشتن نگامون میکردن و جنی از بالای ساختمون نگام میکرد نمیدونستم باید چیکار کنم که بزور سوار ماشین شدم و راه افتادیم توی راه چیری نگفتیم
#خاص
۱۸.۲k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.