عشق نفرین شده
#عشق_نفرین_شده
#پارت_17
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
جونگکوک: بیبی... عاشقتم....
و یهو... خودش.. شروع کرد... بوسیدنم... منم... کوتاهی نکردم.. و تا میتونستم. استفادمو کردم.. اخه... تا س ماه.. قرار نیست.. ب این بدن نحیفش دس بزنم.. 😈🍷
لیسا:... بعداز اینکه.. سیر شدیم... حموم کردیمو اومدیم. بیرون...
وقتی منو گذاشتم.. رو تخت... یهو.. حورا داخل.. شد...
جونگکوک: باز این.. عفریته. اومد.. حالم ازش بهم میخورد.. با اون لباسی ک پوشیده بود...
(عکس لباسش رو میفرستم)
حورا: سلام... جونگکوک.
لیسا: عجیب.. بود.. ک چرا بهش نگفت.. ددی...
نمیدونم چ نقشه ای داره...
جونگکوک: چرا اومدی...
حورا:.. اومدم.. بهتون سر بزنم...
جونگکوک: لازم نکرده...
نمیخوام.. ببینمت...
لیسا:.. چرا اومدی.. کشتن بچم کم نبود...
حورا: نونا... نمیخواستم.. اینجوری بشه... خاله. و عمو بهم گفتن.. اینجوری صحنه سازی کنم.... ک عاشق جونگکوکم... تا طلاقت بده..
جونگکوک: زر مفت.. نزن خوانوادم... همچین ادمایی نیستن..
حورا: دروغ.. نمیگم.. باور کن..
جونگکوک: وقتی.. دیدم... خورا داره کریه میکنه... فهمیدم... ک حرفاش راست.. بوده... نمیفهمیدم... چرا خانواپم.. مخالف بودن.. خودشون خواستن. باهاش ازدواج کنم... ولی الان...
لیسا: کوک...
جونگکوک: نگران.. نباش... نمیزارم اتفاقی بیفته...
وتو حورا... اگه میخوای... بازم اوپا صدام کنی... میری خونمون... وهرچی گفتن.. میای بهم میگی..
حورا: باشه... حالا اشتی...
جونگکوک: اشتی...
لیسا:... حورا... بیا.. اینجا...
حورا: جونم.. نونا...
لیسا: بیا.. کمکم.. کن.... لباس.. عوض کنم...
حورا: باش.. حتما...
جونگکوک: لباسامو عوض کردم.. و رفتم... تصفیه حساب.. کردمو.. با کمک.. حورا برگشتیم.. خونه
(لباسای جونگکوک و لیسا رو هم میفرستم)
لیسا: تو ماشین.. منو حورا خوابمون.. برد... و وقتی بیدار شدیم.. توی اتاق جونگکوک و خودم بودیم... شکه شدم... کی حورا رو اورد..
حورا: منو کی اورد..
لیسا: نمیدونم..
حورا: یاد... الکس افتادم... بادیگارد شخصی جونگکوک.. اون همیشه... هرجا بودم.. اونم.. بود..
فکر کنم.. کار الکس باشه..
لیسا: الکس... الکس.. کیه...
حورا:.. خب.. اون بادیگارد شخصی جونگکوکه..
لیسا: ای شیطون.. توهم ی کیس مناسب داری..
حورا: نمیخوام.. بهش پا بدم...
لیسا: نه بابا.. اونوقت عین جونگکوک.. بدبختت میکنه... هرشب.. با بدنت.. پا/رتی داره..
حورا:... منم.. از خدامه.. ددیم اون باشه..
لیسا: بریم.. پایین..
حورا: بریم...
اسلاید اول.. لباس حورا♡
اسلاید دوم.. لباس لیسا♡
اسلاید سوم.. لباس جونگکوک♡
اسلاید چهارم.. شخصیت الکس♡
#پارت_17
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
جونگکوک: بیبی... عاشقتم....
و یهو... خودش.. شروع کرد... بوسیدنم... منم... کوتاهی نکردم.. و تا میتونستم. استفادمو کردم.. اخه... تا س ماه.. قرار نیست.. ب این بدن نحیفش دس بزنم.. 😈🍷
لیسا:... بعداز اینکه.. سیر شدیم... حموم کردیمو اومدیم. بیرون...
وقتی منو گذاشتم.. رو تخت... یهو.. حورا داخل.. شد...
جونگکوک: باز این.. عفریته. اومد.. حالم ازش بهم میخورد.. با اون لباسی ک پوشیده بود...
(عکس لباسش رو میفرستم)
حورا: سلام... جونگکوک.
لیسا: عجیب.. بود.. ک چرا بهش نگفت.. ددی...
نمیدونم چ نقشه ای داره...
جونگکوک: چرا اومدی...
حورا:.. اومدم.. بهتون سر بزنم...
جونگکوک: لازم نکرده...
نمیخوام.. ببینمت...
لیسا:.. چرا اومدی.. کشتن بچم کم نبود...
حورا: نونا... نمیخواستم.. اینجوری بشه... خاله. و عمو بهم گفتن.. اینجوری صحنه سازی کنم.... ک عاشق جونگکوکم... تا طلاقت بده..
جونگکوک: زر مفت.. نزن خوانوادم... همچین ادمایی نیستن..
حورا: دروغ.. نمیگم.. باور کن..
جونگکوک: وقتی.. دیدم... خورا داره کریه میکنه... فهمیدم... ک حرفاش راست.. بوده... نمیفهمیدم... چرا خانواپم.. مخالف بودن.. خودشون خواستن. باهاش ازدواج کنم... ولی الان...
لیسا: کوک...
جونگکوک: نگران.. نباش... نمیزارم اتفاقی بیفته...
وتو حورا... اگه میخوای... بازم اوپا صدام کنی... میری خونمون... وهرچی گفتن.. میای بهم میگی..
حورا: باشه... حالا اشتی...
جونگکوک: اشتی...
لیسا:... حورا... بیا.. اینجا...
حورا: جونم.. نونا...
لیسا: بیا.. کمکم.. کن.... لباس.. عوض کنم...
حورا: باش.. حتما...
جونگکوک: لباسامو عوض کردم.. و رفتم... تصفیه حساب.. کردمو.. با کمک.. حورا برگشتیم.. خونه
(لباسای جونگکوک و لیسا رو هم میفرستم)
لیسا: تو ماشین.. منو حورا خوابمون.. برد... و وقتی بیدار شدیم.. توی اتاق جونگکوک و خودم بودیم... شکه شدم... کی حورا رو اورد..
حورا: منو کی اورد..
لیسا: نمیدونم..
حورا: یاد... الکس افتادم... بادیگارد شخصی جونگکوک.. اون همیشه... هرجا بودم.. اونم.. بود..
فکر کنم.. کار الکس باشه..
لیسا: الکس... الکس.. کیه...
حورا:.. خب.. اون بادیگارد شخصی جونگکوکه..
لیسا: ای شیطون.. توهم ی کیس مناسب داری..
حورا: نمیخوام.. بهش پا بدم...
لیسا: نه بابا.. اونوقت عین جونگکوک.. بدبختت میکنه... هرشب.. با بدنت.. پا/رتی داره..
حورا:... منم.. از خدامه.. ددیم اون باشه..
لیسا: بریم.. پایین..
حورا: بریم...
اسلاید اول.. لباس حورا♡
اسلاید دوم.. لباس لیسا♡
اسلاید سوم.. لباس جونگکوک♡
اسلاید چهارم.. شخصیت الکس♡
۳.۷k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.