آبنبات تلخ
Part:162
سوبین : الکس منو میبخشی(بغض)
الکس : سوبین من بدون تو میمیرم
سوبین : منم همینطور الکس منم همینطور (الکسو بغل میکنه)
الکس : ولی خیلی عصبیم سوبین من بهت میگم از اون آشغال دورشو بعد تو هوف آخه چی بگم بهت
سوبین : ببخشید دیگه تکرار نمیشه
الکس : خیلی خب بریم دیگه هوا سرده بقیه نگرانت میشن
سوبین : اوهوم
چند لحظه بعد
الکس : چرا ماشین روشن نمیشه؟
سوبین : محض اطلاع گرفتی ماشینو جلو مشتو لگد گاییدیش خب معلومه روشن نمیشه
الکس : هوف الان چیکار کنیم
سوبین : چمدونم تو ماشین بمونیم دیگه
الکس : نه ماشین سرده من یه کلبه این اطراف دارم نزدیکه بیا بریم اونجا
سوبین : باش
الکس : رسیدیم بیا تو
سوبین : چه کوچولو قشنگه وای
الکس : هوم اینجارو منو بابام تنهایی درست کردیم
سوبین : خیلی قشنگه ها
الکس : اوهوم
سوبین : عه همچیم داره ببینم جعبه کمک های اولیه هم داره
الکس : عاره اونجا تو کابینت بالاییه
سوبین : باشه یه لحظه ای وای الکس بیا کمک دستم نمیرسه
الکس : اون کخ ارتفاعی نداره بابا برو کنار کوتوله
سوبین : من کجام کوتولس نردبون
الکس : هعی باشه باشه بگیر
سوبین : مرسی
الکس : جاییت زخم شده اینو چیکار میخوای
سوبین ؛ برا تو میخوام من سالمم دستتو ببین ازش چقد خون میاد
الکس : نه بابا چیزی نیست فقط چندتا زخمه
سوبین : ساکت بابا دستتو بده بشین رو مبل
الکس : چشم
سوبین : دستشو نگا پسر تو دیونه ای چیزی هستی
الکس ؛ میترسیدم نخواسته حرصمو سر تو خالی کنم
سوبین : حداقل اینجوری کمتر آسیب میدیدی
الکس : نه بیشتر آسیب میدیدم
سوبین : هوففففف
الکس : سوبین نمیخوام بهت فشار بیارم ولی نمیخوای کاری کنی؟
سوبین : چیکار؟
الکس : مریضیتو میگم دختر هیچ میفهمی مریضیت چقد جدیه
سوبین : اول باید بتونم به بچه ها بگم منتظرم لارا بهتر شه موقعیت بهتر شه نمیخوام بار اضافی باشم
الکس : ولی
سوبین : لطفا نمیخوام درموردش حرف بزنم
الکس : باشه
سوبین : خب گفتی بیان ماشینو درست کنن؟
الکس : هوم تا فردا اگه درست بشه زنگ میزنن
سوبین : پس من به بچه ها خبر بدم
الکس : من گفتم
سوبین : جدی؟
الکس : عاره باید میدیدی تهیونگو کوک داشتن خودشونو جر میدادن واقعا داشتم جر میخوردم از خنده
سوبین : واقعا که(خنده)
الکس : میگم تو برو بخواب دستمم که بستی برو استراحت کن
سوبین : توچی پس؟
الکس : اینجا یه تخته یه نفرس میخوای بیام بغلت؟؟
سوبین : عاااا اگه پرو بازی در نیاری قبوله
الکس : باشه پس چون منم خوابم میاد
سوبین : الکس منو میبخشی(بغض)
الکس : سوبین من بدون تو میمیرم
سوبین : منم همینطور الکس منم همینطور (الکسو بغل میکنه)
الکس : ولی خیلی عصبیم سوبین من بهت میگم از اون آشغال دورشو بعد تو هوف آخه چی بگم بهت
سوبین : ببخشید دیگه تکرار نمیشه
الکس : خیلی خب بریم دیگه هوا سرده بقیه نگرانت میشن
سوبین : اوهوم
چند لحظه بعد
الکس : چرا ماشین روشن نمیشه؟
سوبین : محض اطلاع گرفتی ماشینو جلو مشتو لگد گاییدیش خب معلومه روشن نمیشه
الکس : هوف الان چیکار کنیم
سوبین : چمدونم تو ماشین بمونیم دیگه
الکس : نه ماشین سرده من یه کلبه این اطراف دارم نزدیکه بیا بریم اونجا
سوبین : باش
الکس : رسیدیم بیا تو
سوبین : چه کوچولو قشنگه وای
الکس : هوم اینجارو منو بابام تنهایی درست کردیم
سوبین : خیلی قشنگه ها
الکس : اوهوم
سوبین : عه همچیم داره ببینم جعبه کمک های اولیه هم داره
الکس : عاره اونجا تو کابینت بالاییه
سوبین : باشه یه لحظه ای وای الکس بیا کمک دستم نمیرسه
الکس : اون کخ ارتفاعی نداره بابا برو کنار کوتوله
سوبین : من کجام کوتولس نردبون
الکس : هعی باشه باشه بگیر
سوبین : مرسی
الکس : جاییت زخم شده اینو چیکار میخوای
سوبین ؛ برا تو میخوام من سالمم دستتو ببین ازش چقد خون میاد
الکس : نه بابا چیزی نیست فقط چندتا زخمه
سوبین : ساکت بابا دستتو بده بشین رو مبل
الکس : چشم
سوبین : دستشو نگا پسر تو دیونه ای چیزی هستی
الکس ؛ میترسیدم نخواسته حرصمو سر تو خالی کنم
سوبین : حداقل اینجوری کمتر آسیب میدیدی
الکس : نه بیشتر آسیب میدیدم
سوبین : هوففففف
الکس : سوبین نمیخوام بهت فشار بیارم ولی نمیخوای کاری کنی؟
سوبین : چیکار؟
الکس : مریضیتو میگم دختر هیچ میفهمی مریضیت چقد جدیه
سوبین : اول باید بتونم به بچه ها بگم منتظرم لارا بهتر شه موقعیت بهتر شه نمیخوام بار اضافی باشم
الکس : ولی
سوبین : لطفا نمیخوام درموردش حرف بزنم
الکس : باشه
سوبین : خب گفتی بیان ماشینو درست کنن؟
الکس : هوم تا فردا اگه درست بشه زنگ میزنن
سوبین : پس من به بچه ها خبر بدم
الکس : من گفتم
سوبین : جدی؟
الکس : عاره باید میدیدی تهیونگو کوک داشتن خودشونو جر میدادن واقعا داشتم جر میخوردم از خنده
سوبین : واقعا که(خنده)
الکس : میگم تو برو بخواب دستمم که بستی برو استراحت کن
سوبین : توچی پس؟
الکس : اینجا یه تخته یه نفرس میخوای بیام بغلت؟؟
سوبین : عاااا اگه پرو بازی در نیاری قبوله
الکس : باشه پس چون منم خوابم میاد
- ۴.۴k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط