فرصتی دیگر پارت
فرصتی دیگر پارت ۱۴
باکوگو « اههه اون نفله ای کاش بتونم توی روز ببینمش »
{باکوگو اندر ذهن امیدوارم دیگه زجر نکشی}
خدمتکار « میتونم وارد شم پیامی براتون امده سرورم »
باکوگو « بیا تو نفله پیغام از کدوم نفلیه بخون »
خدمتکار « از طرف المایت قهرمان بزرگ میفرماید باکوگو ی جوان میتوانید برای دیدن ایکو ی جوان امروز ....... ساعت ۵ کنار ساحل بیاید »
باکوگو « خیلی خب میتونی بری نفله »
خدمتکار « های سرورم » \های یعنی چشم\
{خدمتکار اندر ذهن ای خدا اینقدر گفت نفله نفله نفله دیگه ب کل خونوادم میگم نفله}
{باکوگو اندر ذهن چ سریع خواستم براورده شد}
باکوگو « اههه اون نفله ای کاش بتونم توی روز ببینمش »
{باکوگو اندر ذهن امیدوارم دیگه زجر نکشی}
خدمتکار « میتونم وارد شم پیامی براتون امده سرورم »
باکوگو « بیا تو نفله پیغام از کدوم نفلیه بخون »
خدمتکار « از طرف المایت قهرمان بزرگ میفرماید باکوگو ی جوان میتوانید برای دیدن ایکو ی جوان امروز ....... ساعت ۵ کنار ساحل بیاید »
باکوگو « خیلی خب میتونی بری نفله »
خدمتکار « های سرورم » \های یعنی چشم\
{خدمتکار اندر ذهن ای خدا اینقدر گفت نفله نفله نفله دیگه ب کل خونوادم میگم نفله}
{باکوگو اندر ذهن چ سریع خواستم براورده شد}
- ۲.۱k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط