«پارت۱۶»
«پارت۱۶»
تهیونگ: صب بخیر کادو رو دیدی؟
ات: اهوم مرسی حالا کی میای خونه
تهیونگ: بیبی دلش برا ددیش تنگ شده(خنده)
ات: فک کنم آره میخوام امشب یه کاری کنم
تهیونگ: خب اول که امروز خیلی زود میام چون زیاد کار ندارم احتمالا دو ساعت دیگه بیام دوم که میخوای چیکار کنی(با شیطنت: جوون تو فقط شیطونی کن ما جون میدیم)
ات: سوپرایزه باشه من دیگه برم کمک آجوما فعلا بای
تهیونگ: باشع بی صبرانع منتظظرم ببینم میخوای برای ددی چیکار کنی
ات:(خنده) بای
تهبونگ: بای
ات: خب تموم شد حالا برم کمک آجوما کنم
ات: آجوما کاری نداری انجام بدم حوصلم سر رفته
آجوما: چرا ظرف ها هنوز مونده مبخوای ظرف هارو بشو
ات: اهوم خوبه حداقل حوصلم سر نمیره
(فلش بک به بعد کار)
ات: هوففف تموم شد خب انقد زیاد بود که یک ساعت گذشت انقد خستم دلم میخواد تا دو سال بخوابم رفتم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم شچمام رو بستم(یک ساعت بعد)
تهیونگ: رفتم خونه و رفتم بالا دم در اتاق وقتی درو باز کردم ات مثل بچه کوچولو ها خوابیده بود رفتم رو تخت نشستم و دستم رو موهاش کشیدم که بیدار شد
ات: اومم دد چیزه تهیونگ اومدی
تهیونگ: آره نیم ساعتی هست که اومدم
ات: واقعا(تعجب)
تهیونگ: نه شوخی کردم چند دقیقه پیش رسیدم
ات: اها پس امشب مبخوام یچیزی بگم بهت
تهیونگ: باشه فقط میخواستی بگی ددی آره
ات: چی.....اها نه
تهیونگ: مطمعنی آخه...
ات: خب بابا آره میخواستم بگم ددی
تهیونگ: اوه وس عادت کردی(پوزخند)
ات:(خجالت)
از زبان راوی: خداییش چرت شده نه آخه خداییش یکی بگه چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه و بچه ها برای شمایی که میخونین کمه واسه من خیلی زیاد میشه خب امشب پارت ۱۷ هم میزارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم که خوشتون بیاد❤
نظر بدید اگه چرت نشده بگید🥲
تهیونگ: صب بخیر کادو رو دیدی؟
ات: اهوم مرسی حالا کی میای خونه
تهیونگ: بیبی دلش برا ددیش تنگ شده(خنده)
ات: فک کنم آره میخوام امشب یه کاری کنم
تهیونگ: خب اول که امروز خیلی زود میام چون زیاد کار ندارم احتمالا دو ساعت دیگه بیام دوم که میخوای چیکار کنی(با شیطنت: جوون تو فقط شیطونی کن ما جون میدیم)
ات: سوپرایزه باشه من دیگه برم کمک آجوما فعلا بای
تهیونگ: باشع بی صبرانع منتظظرم ببینم میخوای برای ددی چیکار کنی
ات:(خنده) بای
تهبونگ: بای
ات: خب تموم شد حالا برم کمک آجوما کنم
ات: آجوما کاری نداری انجام بدم حوصلم سر رفته
آجوما: چرا ظرف ها هنوز مونده مبخوای ظرف هارو بشو
ات: اهوم خوبه حداقل حوصلم سر نمیره
(فلش بک به بعد کار)
ات: هوففف تموم شد خب انقد زیاد بود که یک ساعت گذشت انقد خستم دلم میخواد تا دو سال بخوابم رفتم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم شچمام رو بستم(یک ساعت بعد)
تهیونگ: رفتم خونه و رفتم بالا دم در اتاق وقتی درو باز کردم ات مثل بچه کوچولو ها خوابیده بود رفتم رو تخت نشستم و دستم رو موهاش کشیدم که بیدار شد
ات: اومم دد چیزه تهیونگ اومدی
تهیونگ: آره نیم ساعتی هست که اومدم
ات: واقعا(تعجب)
تهیونگ: نه شوخی کردم چند دقیقه پیش رسیدم
ات: اها پس امشب مبخوام یچیزی بگم بهت
تهیونگ: باشه فقط میخواستی بگی ددی آره
ات: چی.....اها نه
تهیونگ: مطمعنی آخه...
ات: خب بابا آره میخواستم بگم ددی
تهیونگ: اوه وس عادت کردی(پوزخند)
ات:(خجالت)
از زبان راوی: خداییش چرت شده نه آخه خداییش یکی بگه چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه و بچه ها برای شمایی که میخونین کمه واسه من خیلی زیاد میشه خب امشب پارت ۱۷ هم میزارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم که خوشتون بیاد❤
نظر بدید اگه چرت نشده بگید🥲
۲۱.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.