ادامهپارت

#ادامه_پارت23

به سمتم اومد از خستگی به زور از جام بلند شدم و اصلا نمیخواسم این بی جونی و خستگیم رو کسی ببینه.
ترلان سریع کیفش رو برداشت و پشت سرم راه افتاد ...چقد انرژی داشت این بشر.
از بقیه بچه ها خداحافظی کردیم و به طرف خونه راه افتادیم .
وقتی به خونه رسیدم یک راست به طرف اتاقم رفتم و با همون لباس ها روی تخت ولوو شدم...
از بس خسته بودم نمیدونم چطور خوابم برد که با احساس گرسنگی شدیدی از خواب بیدار شدم...

@romaneshghetanha
دیدگاه ها (۲)

#پارت24❤ ️ تنهایی عشق ❤ ️سر جام نشستم هوا تاریک بود روی ساعت...

#ادامه_پارت24تنهایی عشق♥ یکی از بچه ها پرسید:کی میان؟؟این سو...

#پارت23❤ تنهایی عشق❤ ️بعد اینکه مدرسه تموم شد به خونه رفتم ...

#پارت22❤ ️ تنهایی عشق❤ ️بهش اخم کردمو روی دور ترین صندلی به ...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط