پارت24
❤ ️ تنهایی عشق ❤ ️
سر جام نشستم هوا تاریک بود روی ساعت مبایلم نگاهی انداختم،ساعت۳نصف شب بود احساس تشنگی و گرسنگی شدیدی داشتم...
هنوز مانتو شلوار لیم تنم بود ...بلند شدم و چراغ اتاق رو روشن کردم و لباس هام رو عوض کردم و به طرف آشپز خونه رفتم.
به خوردن سه تا لیوان آب بسنده کردم که تشنگیم برطرف بشه و سراغ یخچال رفتم...
مقداری خورش بادمجون داشتیم بدون گرم کردن نشستم و با نون چند لقمه اش رو خوردم و از آشپز خونه بیرون رفتم...
دوباره خودمو روی تخت پرت کردم و خوابیدم.
با صدای آلارم مبایلم از خواب بیدار شدم و بعد از خوردن صبحانه همراه بقیه شروع به اماده شدن کردم...
به زدن کرم ضد افتاب و رژ قهوه ایم بسنده کردم و بعد از خداحافظی از مامان از خونه بیرون رفتم .
دیروز اصلا وقت نکردم که واسه کنکور چیزی بخونم و باید عوضش امروز جبران میکردم...
وارد مدرسه که شدم چادر هایی که دیروز زده بودیم رو دیدم که اقای سوفی هم کنارشون بود و با نظم خاصی دور حیاط مدرسه چیده شده بودند...
داخلشون به نظر می رسید چیز های مختلفی روی میزها چیدند و چندتا زن که مطمعنا مامان بچه ها بودن بین چادر ها می چرخیدند به علاوه بعضی از بچه ها.
داخل کلاس رفتم ترلان هم تازه رسیده بود کیفمون رو گذاشتیم و با هم به طرف حیاط رفتیم.
هوای صبح خنک بود و خواب رو از سرم می پروند...با هم بین چادر ها قدم زدیم و وقتی به آقای سوفی رسیدیم .
ترلان بهش سلام کرد من هم مجبور شدم بهش سلام کنم حتی سلام کردن بهش هم برام چندش اور بود با نیش باز سلام کرد و ازمون خواس واسه چیدن بقیه ی صنایع دستی کمک کنیم...
بی توجه به حرفش به وسایلی که جزو صنایع دستی بچه ها و مامان هاشون بود نگاه میکردم...
که زنگ کلاس به صدا در اومد و ما داخل کلاس رفتیم ...
بعد از اینکه کلاس تموم شد و به حیاط رفتیم یکم دیگه بین چادر ها قدم زدیم که آقای سوفی گفت اعضای هلال احمر بیان کارشون داره...
رفتم و بین بچه ها که همشون دختر بودن و هیچ پسری جزو اعضای هلال احمر نبودن ایستادم...
اقای سوفی گفت:
-اول خیلی ممنون از اونهایی که دیروز تا اخر وقت کمکمون کردن تا این چادر هارو برپا کنیم.خیلی زحمت کشیدند.دوم اینکه امروز قراره رئیس هلال احمر کل و رییس اداره و چند نفر دیگه از کله گنده های هلال احمر و مدرسه بیان بازدید نمایشگاهمون...
دست به سینه ایستادم.
ادامه داد:میخوایم خیلی خوب جلوشون باشیم وقتی اومدند جلیقه های هلال اهمر رو بپوشید بعضی هاتون کنار چادر ها بایستید و وقتی اومدند وسایل رو بهشون معرفی کنید و بعضی هاتون هم کنار ورودی می ایستید و بهشون خوش آمد میگید خیلی مرتب باشید ...
@romaneshghetanha
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.