فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

(آخرین پارت هدیههههه یلدا 😁😈)

#part_45

مرد با دهن باز نگام کرد و لحظه ای بعد با اخم گفت:بد نیست در بزنی و اجازه بگیری در ضمن تاخیر داشتی جناب....

برگه ای که مدیر بهم داده بود رو بی حرف سمتش گرفتم که با دیدن  برگه خفه شد و ادامه درس رو شروع کرد

و من بازم درس رو بلد بودم....

خسته شدم و با گذاشتم سرم رو میز چشمام رو بستم و چند ثانیه نکشید تا خوابم برد.

با تکون دستی به سختی چشمام رو برگشتم و با اعصاب داغون داد زدم:چه خبرهههه؟!

_هی جناب میشه پاشی اینجا کلاس درس منههه

من:نه چون همه رو بلدم

_جدا اگه انقدر مطمئنی نظرت چیه چند تا سوال جواب بدی.؟!

چشمام رو باز کردم و با نگاه ترسناکی به پسر جوون بالای سرم خیره شدم‌و دلم میخواست مشت محکمی توی صورتش بخوابونم

من:هرچی میخوای بپرس

_جدا انقدر مطمئنی جواب تقسیم ۱۳۵۶۷۰ بر ۶۵ هوووم.؟!

بعد حدود ده ثانیه سریع گفتم عدد ۲۷۱۳۴

نویسنده: #ANIL
@dad_2021
دیدگاه ها (۲۸)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁸..چشمام به شدت سیاهی میرفت ، ضربه شدیدی بود...

#درخواستی#دوپارتیوقتی.... فلیکس: تو مشغول چیدن برگه ها روی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط