part ⁷🫧🐰
part ⁷🫧🐰
وارد عمارت شدم که صدای بحث پدرم و جیهوپ میومد سریع رفتم داخل که با دیدن من اون زنیکه بهم پوزخند زد
پدر.تا این موقع شب کجا بودی
ا.ت. بیرون بودم
پدر. میدونم بیرون بودی کجا،کدوم مکان
ا.ت.
اگر میگفتم بار بودم قطعا نمیذاشت زنده بمونم اخه واسش نحسه دخترش بره بارررر!!!
ا.ت.من...من...
جیهوپ.نگران نباش پیش تهیونگ بوده
پدر.همین و از اول باید میگفتی... فردا آماده باش با کوک میری برای خرید وسایل عروسی
جیهوپ. واقعا میخوای بزاری دخترت با کسی ازدواج کنه که انتخاب خودش نیست
پدر.اون تصمیمشو گرفته
ا.ت.
بعد این حرف پدرم جیهوپ برگشت و بهم نگاه کرد
جیهوپ.اون راست میگه
ا.ت. من نمیخوام باهاش ازدواج کنم ...من ...من میخوام خودم تایین کنم ایندمو
پدر.این بحث و قبلا کردیم همینی که گفتم تو با اون ازدواج میکنی بدون هیچ چک و چونه ای
ا.ت. چرا ...چرا محبورم میکنی چرا همیشه همه ی کار هامو زیر سلطه خودت قرار میدی چرا نمیذاری زندگی کنم( همه حرف هاشو با داد میگه)
*اسم زن دوم پدرش سوجینه*
سوجین از جاش بلند شد و اومد سمتم موهامو نوازش میکرد و با یک حالت چندشی نگام میکرد
سوجین.دخترم ... پدرت صلاحتو میخواد
ا.ت. من دختر تو نیستممم
همزمان هلش دادم عقب که افتاد روی زمین و ادای گریه رو در اورد پدرم سمتش رفت و کمکش کرد بلند بشه
پدر. چطور جرئت میکنی (سیلی زدن)
جیهوپ.داری چیکار میکنی ...
پدر. الان بهت میگم ...وسایلتو جمع کن برات بلیط میگیرم فردا شب میری المان و زندگیتو از اونجا ادامه میدی
ا.ت.چی؟ ن..ن..نه
پدر.و به تهیونگ هم بگو رابطش با این خانواده دیگه تمو-
ا.ت.با..باشه من... من هر چی تو بگی انجام میدم ...باهاش ازدواج میکنم ...فق...فقط کا...ری به اونا نداشته باش(بغض)
جیهوپ. ا.ت چیکار میکنی
پدر. افرین دختر خودمی از اولم باید همین تصمیم رو میگرفتی
تقدیم بهتون
وارد عمارت شدم که صدای بحث پدرم و جیهوپ میومد سریع رفتم داخل که با دیدن من اون زنیکه بهم پوزخند زد
پدر.تا این موقع شب کجا بودی
ا.ت. بیرون بودم
پدر. میدونم بیرون بودی کجا،کدوم مکان
ا.ت.
اگر میگفتم بار بودم قطعا نمیذاشت زنده بمونم اخه واسش نحسه دخترش بره بارررر!!!
ا.ت.من...من...
جیهوپ.نگران نباش پیش تهیونگ بوده
پدر.همین و از اول باید میگفتی... فردا آماده باش با کوک میری برای خرید وسایل عروسی
جیهوپ. واقعا میخوای بزاری دخترت با کسی ازدواج کنه که انتخاب خودش نیست
پدر.اون تصمیمشو گرفته
ا.ت.
بعد این حرف پدرم جیهوپ برگشت و بهم نگاه کرد
جیهوپ.اون راست میگه
ا.ت. من نمیخوام باهاش ازدواج کنم ...من ...من میخوام خودم تایین کنم ایندمو
پدر.این بحث و قبلا کردیم همینی که گفتم تو با اون ازدواج میکنی بدون هیچ چک و چونه ای
ا.ت. چرا ...چرا محبورم میکنی چرا همیشه همه ی کار هامو زیر سلطه خودت قرار میدی چرا نمیذاری زندگی کنم( همه حرف هاشو با داد میگه)
*اسم زن دوم پدرش سوجینه*
سوجین از جاش بلند شد و اومد سمتم موهامو نوازش میکرد و با یک حالت چندشی نگام میکرد
سوجین.دخترم ... پدرت صلاحتو میخواد
ا.ت. من دختر تو نیستممم
همزمان هلش دادم عقب که افتاد روی زمین و ادای گریه رو در اورد پدرم سمتش رفت و کمکش کرد بلند بشه
پدر. چطور جرئت میکنی (سیلی زدن)
جیهوپ.داری چیکار میکنی ...
پدر. الان بهت میگم ...وسایلتو جمع کن برات بلیط میگیرم فردا شب میری المان و زندگیتو از اونجا ادامه میدی
ا.ت.چی؟ ن..ن..نه
پدر.و به تهیونگ هم بگو رابطش با این خانواده دیگه تمو-
ا.ت.با..باشه من... من هر چی تو بگی انجام میدم ...باهاش ازدواج میکنم ...فق...فقط کا...ری به اونا نداشته باش(بغض)
جیهوپ. ا.ت چیکار میکنی
پدر. افرین دختر خودمی از اولم باید همین تصمیم رو میگرفتی
تقدیم بهتون
۲.۲k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.