پارت ۷ فیک خون اشام ورژن عاشق
م ت :اوهوم . ببین دخترم تهیونگ درسته بعضی وقتا سرد به نظر میاد ولی خیلی مهربونه و تو دلش هیچی نیس........... (بعد صحبت های تولانی )
ات:مرسی مادر جون واقعا کمک بزرگی کردید
م ت :خواهش میکنم عزیزم (روشو میبرع سمت تهیونگو میگه )تهیونگ جان مادر من باید برم کلی کار دارم زحماتتون شدا (سرشو برمیگردونه به سمت تو )عروس خوشگلم تو عم خیلی زحمت کشیدی عزیزم خوش بخت شید از لوسیفر میخوام که مراقب زندگیتون باشه
ات:مرسی مامان جان لطف داری
ات
از مامان ته شنیدم که اون یه دکتر به اسم شوگا و یه دوست صمیمی که همه چیزشو میدونع به اسم کوک داره هع این زنه میخواس منو بکشه چقد جالب 😈
ولی تو کل حرف زدنام با مادر ته میتونستم حس کنم که چشماش روم زوم بودو داشت خیره بهم نگاه میکرد خب بریم واسع دلبری از این خون اشام گرامیمون
ات:ددی
ته:چی😶
ات :ددی ¡چیه دلم خواست خون اشام فاکرمو ددی صدا کنم
ته :هوم یکی اینجا شیطون شده
ات :اوهوم .ولی من امروز پری..یودم
ته :هان الان من با این چیکا کنم
ات : نم ددی خودت یکاریش بکن و بابای ( که ات فرار میکنه از پله ها میره بالا و ته هم دیگه نمیره دنبال ات و میره حموم )
از دید نویسنده
دخترک تصمیم داشت فرار کنه ولی تردید داشت چرا واسه چی .... نکنه عاشق کسی شده باشه که زدتش ات گیج شده بود نمیتونست درست فکر کنه پس با گریه چاقوی روی میز رو برداشت چه اتفاقی داشت میوفتاد دختری که تا دیروز اونقدر با خودش خوب بود داشت دست بع خود..^^^^^^..کشی میزد ولی مگه قلب تهیونگ میزاشت قلب ات از کار بیوفته درسته دقیقا لحظه ایکه چاقو رو روی پوست لطیفش گذاشت تهیونگ با بالا تنه ی لخت اومد که ات گونه هاش سرخ شد از یه طرفیم دمای سد انگشتاش اومده بود پایین ......
میشه اشتباهی لایک کنی هوم گرلام ❤❤️🩹
بابای تا پارت دگه
ات:مرسی مادر جون واقعا کمک بزرگی کردید
م ت :خواهش میکنم عزیزم (روشو میبرع سمت تهیونگو میگه )تهیونگ جان مادر من باید برم کلی کار دارم زحماتتون شدا (سرشو برمیگردونه به سمت تو )عروس خوشگلم تو عم خیلی زحمت کشیدی عزیزم خوش بخت شید از لوسیفر میخوام که مراقب زندگیتون باشه
ات:مرسی مامان جان لطف داری
ات
از مامان ته شنیدم که اون یه دکتر به اسم شوگا و یه دوست صمیمی که همه چیزشو میدونع به اسم کوک داره هع این زنه میخواس منو بکشه چقد جالب 😈
ولی تو کل حرف زدنام با مادر ته میتونستم حس کنم که چشماش روم زوم بودو داشت خیره بهم نگاه میکرد خب بریم واسع دلبری از این خون اشام گرامیمون
ات:ددی
ته:چی😶
ات :ددی ¡چیه دلم خواست خون اشام فاکرمو ددی صدا کنم
ته :هوم یکی اینجا شیطون شده
ات :اوهوم .ولی من امروز پری..یودم
ته :هان الان من با این چیکا کنم
ات : نم ددی خودت یکاریش بکن و بابای ( که ات فرار میکنه از پله ها میره بالا و ته هم دیگه نمیره دنبال ات و میره حموم )
از دید نویسنده
دخترک تصمیم داشت فرار کنه ولی تردید داشت چرا واسه چی .... نکنه عاشق کسی شده باشه که زدتش ات گیج شده بود نمیتونست درست فکر کنه پس با گریه چاقوی روی میز رو برداشت چه اتفاقی داشت میوفتاد دختری که تا دیروز اونقدر با خودش خوب بود داشت دست بع خود..^^^^^^..کشی میزد ولی مگه قلب تهیونگ میزاشت قلب ات از کار بیوفته درسته دقیقا لحظه ایکه چاقو رو روی پوست لطیفش گذاشت تهیونگ با بالا تنه ی لخت اومد که ات گونه هاش سرخ شد از یه طرفیم دمای سد انگشتاش اومده بود پایین ......
میشه اشتباهی لایک کنی هوم گرلام ❤❤️🩹
بابای تا پارت دگه
- ۵.۱k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط