p

p:³


ا.ت:جنگکوک غلط کردم ولم کن تروخدا ولم کن دیگه این حرفو نمیزنم
کوک:اینسری نمی بخشم تا سری های بعدی گوه خوری نکنی قشنگم
سونو:جنگکوک ولش کن پسرم عه از ردی بچگی حرف زد

ولی رسید رسید به اونجایی که از هر جایی براش ترسناک تر بود رسید اونجایی که شب اول زندگی متاهلیش با خاری صبح شد
دستگیره در از شدت محکی دستش از جا کنده شد


اینجا بود که منم مثل دستگیره در شکسته شده بودم
منو که انداخت داخل اتاق تو چهارچوب در وایساد و روبه خاله سونو که از ترس میلرزید نگاهی انداخت گفت میخوام با زنم تنها باشم
اون آرومی تو چشماش و کلماتش از هرچی برای منو و خاله سونو روشنتر بود که این آرامش قبل طوفانه
خاله نگاهی به صورت غم آلود من کردو
و من توی آنی از ثانیه با لب رلرزونم لبخندی زدم
و اون با دلی شکسته رفت
............................
دیر اومد میدونم ولی دلیل داره دلیلشم خیلیاهاتون خوب میدونید
اینکه با هزارو خورده‌یی ۲۰تالایک میخوره
دیدگاه ها (۱۷)

p:²ج:نه من نمیتونم زنمو طلاق بدم _بلاخره به حرف اومدم نمیتون...

فکر نکنم شرطا رو رسونده بودید...................P:¹چشمامو بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط