فکر نکنم شرطا رو رسونده بودید

فکر نکنم شرطا رو رسونده بودید
...................

P:¹

چشمامو برای بار هزارم مالیدم تا ببینم صحنه روبه روم واقعیت داره یانه واقعیت داره اون چیزایی که می‌شنوم میبینم
قطره های اشکی که کنار چشمم جوانه زدن رو به دستای لرزونم کنار زدم
این نبود اون زندگی که ۵ساله پیش برای خودم تصور می‌کردم
شاید ۵سال پیش من اشتباه میکردم اشتباهی که باعث شد خودم و جونگکوک رو بدبخت کنم
ولی من حاضر بودم برای فرار از دست پدر و داداشای مع.تادم هرکاری کنم
..........................
م.ج(مادر جونگکوک):پسرم تو داری با کارات زندگیشو خراب میکنی
درست نیست که بخاطر بچه این دختر رو عذاب بدی هوو داشتن گفتنش هم آسون نیست چه برسه
به داشتنش

ج(جونگکوک):چیکار کنم مادر من
من که نمیتونم بخاطر این زنی که زنانگی نداره و نمیتونه بچه دار شه زندگی خودم رو نابود کنم من دلم میخواد پدر شم

م.ج:پسرم نابودش میکنی

ج:بدرک مگه اون زندگی منو ۵ساله خراب نکرده مگه ۵سال نیست هرروز با دیدنش عذاب میکشم.....
مگه من چی کم دارم از اون هه آدم درو ورم که همه به عقشون رسیدم به بچه رسیدن حالا منم میخوام به یونا برسم

م.ج:پس طلاقش بده .....
این دختر دق میکنه با داشتن هوو چرا نمیفهمی.....
دیدگاه ها (۶)

p:²ج:نه من نمیتونم زنمو طلاق بدم _بلاخره به حرف اومدم نمیتون...

p:³ا.ت:جنگکوک غلط کردم ولم کن تروخدا ولم کن دیگه این حرفو نم...

My ruthless captainشروع فیک جدید درمورد دختریه که با همه‌ی ا...

p:¹¹ته:واقعا زندگی سختی داشتی ا.ت:اوهوم....حالا تو زندگیت رو...

فیک : عاشقی چیز خوبیه شخصیت ها ات : دختری بسیار زیبا و مهربو...

یه ک*نی مادر ج*ده اومده میگه فرق زن و سگ فلانه زنا از سگ کمت...

انگشت کوچیکه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط