black flower(p,153)
black flower(p,153)
قبل از اینکه شیومین جوابش رو بده اسانسور ایستاد و اون امگا با دختر کوچولوش تو طبقه ی سوم پیاده شدند...
اسانسور دوباره شروع به حرکت کرد.
م/ج: راننده کیم.... مراقب باش غذا ها نریزن.
خانم جئون به رانندش هشدار داد.
راننده کیم: بله خانم.
راننده کیم کمی جابه جا شد و ظرف غذایی که کج شده بود رو صاف کرد.
م/ج: مینسوکا شنیدم مادرت هفته ی دیگه با دختر آلفای خانواده ی لی یه قرار از پیش تعیین شده گذاشته....
چه خبر خوشحال کننده ای...
من دختر خانواده ی لی رو دیدم خیلی بهم میاید.
خانم جئون با یه لبخند به ظاهر مهربون گفت و دستای کوچیک پسر امگا مشت شد.
شیومین: این زنیکه دیگه این خبر رو از کجا شنیده بود؟فضول محله ....🧠
شیومین: حتما اشتباه شنیدید من نامزد دارم... چرا باید سر یه قرار آشنایی برم؟
شیومین گفت و خانم جئون چرخی به چشماش داد.
آسانسور تو طبقه ی پنجم ایستاد و در های فلزیش از هم باز شد، دو تا امگای داخلش همزمان ازش خارج شدند و راننده ی بتا با دستای پرش پشت سرشون راه افتاد.
خانم جئون و شیومین پشت در واحد هفت ایستادند و امگای کوچیک تر دستش رو دراز کرد و دکمه ی زنگ رو فشار داد.
چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا در باز بشه.
جونگ کوک با چشمای گرد و پر از تعجبش بهشون زل زد.
جونگگوک: مامان؟ شیومین؟!
م/ج: سلام پسرم.....
خانم جئون با یه لبخند بزرگ گفت و یه بوسه روی گونه اش کاشت.
قبل از اینکه شیومین جوابش رو بده اسانسور ایستاد و اون امگا با دختر کوچولوش تو طبقه ی سوم پیاده شدند...
اسانسور دوباره شروع به حرکت کرد.
م/ج: راننده کیم.... مراقب باش غذا ها نریزن.
خانم جئون به رانندش هشدار داد.
راننده کیم: بله خانم.
راننده کیم کمی جابه جا شد و ظرف غذایی که کج شده بود رو صاف کرد.
م/ج: مینسوکا شنیدم مادرت هفته ی دیگه با دختر آلفای خانواده ی لی یه قرار از پیش تعیین شده گذاشته....
چه خبر خوشحال کننده ای...
من دختر خانواده ی لی رو دیدم خیلی بهم میاید.
خانم جئون با یه لبخند به ظاهر مهربون گفت و دستای کوچیک پسر امگا مشت شد.
شیومین: این زنیکه دیگه این خبر رو از کجا شنیده بود؟فضول محله ....🧠
شیومین: حتما اشتباه شنیدید من نامزد دارم... چرا باید سر یه قرار آشنایی برم؟
شیومین گفت و خانم جئون چرخی به چشماش داد.
آسانسور تو طبقه ی پنجم ایستاد و در های فلزیش از هم باز شد، دو تا امگای داخلش همزمان ازش خارج شدند و راننده ی بتا با دستای پرش پشت سرشون راه افتاد.
خانم جئون و شیومین پشت در واحد هفت ایستادند و امگای کوچیک تر دستش رو دراز کرد و دکمه ی زنگ رو فشار داد.
چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا در باز بشه.
جونگ کوک با چشمای گرد و پر از تعجبش بهشون زل زد.
جونگگوک: مامان؟ شیومین؟!
م/ج: سلام پسرم.....
خانم جئون با یه لبخند بزرگ گفت و یه بوسه روی گونه اش کاشت.
- ۶.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط