black flower(p,154)
black flower(p,154)
شیومین: جونگ کوکا... حالت چطوره؟
شیومین گفت و دستاش رو صمیمانه دور گردن آلفا حلقه کرد، چند ثانیه طول کشید تا رهاش کنه.
جونگ کوک با بیچارگی نگاهی به راننده کیم که سرش رو خم کرده بود انداخت ....
راننده سعی میکرد ظرف های پر از غذا رو نگه داره ....
جونگکوک سرش رو برای اون بیچاره تکون داد.
جونگکوک: اینجا چیکار می کنی مامان؟
م/ج: دلم برای پسرم تنگ شده بود حتما باید کاری داشته باشم تا بتونم بیام؟
خانم جئون گفت و سعی کرد از کنار جونگ کوک رد بشه تا بتونه وارد خونش بشه اما فایده ای نداشت جونگ کوک دستش رو جلوی در گرفته بود و این اجازه رو نمی داد.
جونگکوک : شیومین تو چی؟ چرا اومدی؟
شیومین: تو هیچ وقت به دیدنم نمیای پس من اومدم که هم دل تنگیم رفع بشه و هم باهات حرف بزنم.
شیومین گفت و با خجالت موهاش رو که تازه دودی رنگ کرده بود رو پشت گوشش زد.
جونگکوک: خب هم رو دیدیم پس دیگه بهتره برید.... با اجازه.....
جونگ کوک گفت و دستگیره رو گرفت تا هر چه سریعتر در رو ببنده.
تهیونگ توی آشپزخونه نشسته بود و جونگکوک دلش نمی خواست این دو نفر از وجودش تو خونه ش مطلع بشن.....
خانم جئون پاش رو بین دَر گذاشت.
جونگ کوک حتما داشت یه چیزی رو پنهان میکرد نمی تونست بی توجه از کنارش رد بشه...
خودش رو از در نیمه باز رد کرد و پسرش با نارضایتی ناله کرد.
شیومین و راننده کیم پشت سر خانم جئون داخل شدند.
شیومین: جونگ کوکا... حالت چطوره؟
شیومین گفت و دستاش رو صمیمانه دور گردن آلفا حلقه کرد، چند ثانیه طول کشید تا رهاش کنه.
جونگ کوک با بیچارگی نگاهی به راننده کیم که سرش رو خم کرده بود انداخت ....
راننده سعی میکرد ظرف های پر از غذا رو نگه داره ....
جونگکوک سرش رو برای اون بیچاره تکون داد.
جونگکوک: اینجا چیکار می کنی مامان؟
م/ج: دلم برای پسرم تنگ شده بود حتما باید کاری داشته باشم تا بتونم بیام؟
خانم جئون گفت و سعی کرد از کنار جونگ کوک رد بشه تا بتونه وارد خونش بشه اما فایده ای نداشت جونگ کوک دستش رو جلوی در گرفته بود و این اجازه رو نمی داد.
جونگکوک : شیومین تو چی؟ چرا اومدی؟
شیومین: تو هیچ وقت به دیدنم نمیای پس من اومدم که هم دل تنگیم رفع بشه و هم باهات حرف بزنم.
شیومین گفت و با خجالت موهاش رو که تازه دودی رنگ کرده بود رو پشت گوشش زد.
جونگکوک: خب هم رو دیدیم پس دیگه بهتره برید.... با اجازه.....
جونگ کوک گفت و دستگیره رو گرفت تا هر چه سریعتر در رو ببنده.
تهیونگ توی آشپزخونه نشسته بود و جونگکوک دلش نمی خواست این دو نفر از وجودش تو خونه ش مطلع بشن.....
خانم جئون پاش رو بین دَر گذاشت.
جونگ کوک حتما داشت یه چیزی رو پنهان میکرد نمی تونست بی توجه از کنارش رد بشه...
خودش رو از در نیمه باز رد کرد و پسرش با نارضایتی ناله کرد.
شیومین و راننده کیم پشت سر خانم جئون داخل شدند.
- ۶.۸k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط