امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) ادامه p⁷⁶


تهیونگ که تا اون لحظه با فاصله زیادی بینشون روی مبل نشست بود
اون فاصله رو‌ به صفر رسوند و کنارش نشست و دست ظریف اون دختر میاد دستاش گرفت
تهیونگ : حرفام در مورد ازدواج فقد حرف نبودن من میخوام بهش‌ عمل کنم...نمیدونم دلیلش چیه یا چطوری ولی فقد میخوام از تو و بچه‌ توی شکمت مراقب کنم
ا،ت که تا اون لحظه توی چشماش تهیونگ خیره شده بود نگاهش رو به زمين دوخت
ا،ت : نمیتونم همچین کاری بکنم...تو دوسته خیلی خوبی برام هستی با اینکه مجبور نبودی....کمک های زیادی بهم کرده و من نمیخوام زندگیت بخاطر من.....خراب بشه و میدونی که من هنوز.....
ا،ت با یادآوری عشقی که هنوز توی دلش ریشه کرده و هر لحظه با خاطرات و یاد عشقش زندگی‌ میکنه مکث طولانی کرد
تهیونگ که متوجه حرف اون دختر شده بود ادامه حرفش رو گفت
تهیونگ : هنوز عاشق پدر بچت هستی
ا،ت همینجوری که نگاهش رو به زمين دوخت بود سرش رو به معنی آره تکان داد
تهیونگ : میدونی چی میگی...ولی اینو بدون که رابطه ای بعد از ازدواج ما فقد یه رابطه ای دوستانه میمونه...و از این بابت نگران نباش
این ازدواج برای محافظت از بچته...و هر موقع که تو بخواهی تموم میشه
ا،ت نگاهش رو به چشمای تهیونگ دوخت و لبخند غمگینی زد
ا،ت : میدونستی تو خیلی شبیه شی.....
دیدگاه ها (۲)

《امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷⁷میگن در نا امیدی بس امید است و آخر...

سلام قرار بود یه مدت فعالیتم به تعویق بیوفته ولی بخاطر نظرات...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷⁶چند ساعتی از اون لحظه می‌گذشت و ح...

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁷⁵کی‌ جون : ول نمیکنم تو دیگه کی هست...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط