🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۷۷ من بدون اون نمیتونم خدااات
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۷۷ #من بدون اون نمیتونم خداااتکیمو به دیوار دادم وآروم آروم سرخوردم پایین.....عقده ای همه ای بغضامو خالی کردم..اشکم بند میومد ولی باز بغض میکردم..بعداز نیم ساعت از جام بلند شدمواز حموم بیرون رفتم..لباسمو عوض کردموروی تخت دراز کشیدم...همش تصویر رویاتو ذهنم جولان میداد...چشمامو روهم گذاشتم ولی خوابم نمیومد...از جام بلند شدم وکنار پنجره قرار گرفتم...به آسمون بی ستاره خیره شدم بخاطر هوای ابری هیچ ستاره ای تونبود آسمون مثل دل من که یدونه ستاره داشت که اونم محوشد...
(رویا)
نگاهی به حلقه ای توی انگشتم انداختم..بوم نقاشی رواز پشت کمد بیرون آوردم تصویر عرفان پیش روم بود ..
-ازت متنفرم .. چرامنو دوست نداری واسه چی نتونستم داشته باشمت لعنتی؟؟؟..برای چی غرورمو له کردی...چرامن الان توروندارم..اشکام بازسرازیرشد..من چیکار کنم عرفان ...من بدون توچیکارکنم ..میمیرم...من نمیتونم بدون توباشم...روی زمین سرد دراز کشیدم..توخودم مچاله شدمواشک بود که همدم تنهایم شد..
-الورویابیادیگه بابامنتظرتم..
-عه امیر چه عجله ای داری امدم بابا ..دوباره نگاهی تو آیینه به خودم انداختم...شالمو مرتب کردمواز اتاق بیرون رفتم...
درماشینو بازکردمو داخل شدم..
-سلام
-سلام خانوم خودم خوبی
-ممنون خوبم توچطوری؟؟
-منم عالیم بهترازاین نمیشم..
رویانمیدونی چقدر خوشحالم ..دوباره بغض سیب شد تو گلوم ...
-منم همینطور.. امیر فکر میکنی سینا وقتی بیادوبفهمه چه واکنشی نشون میده..یکم میترسم اون وقتی عصبی بشه هیچی حالیش نمیشه یوقت بلایی سرت نیاره..
امیردستمو تو دستش گرفت وباآرامش گفت:
-نترس عزیزم هیچ غلطی نمیتونه بکنه...اصلا خودتو نگران نکن باشه..چیزی نگفتم..
-رویا؟؟باشه.
نگاهی بهش انداختمو لبخندتلخی زدم..
-باشه..
-آفرین دختر خوب..
جلوی کتابخونه نگه داشت..
-ممنون.
-خواهش خانوم وظیفه بود..ببخشید که برگشتنی نمیتونم بیام دنبالت.
-اشکال نداره خودم میرم...من دیگه میرم فعلا..
-برو به سلامت مراقب خودت باش..
-تو هم مواظب خودت باش.
-به روی چشم هرچی خانوم بگه..
-برودیگه اینقدر خودشیرینی نکن..
امیرخنده ای بلندی کرد بوقی زدورفت..
لبخندی زدم وداخل کتابخونه شدم..
(عرفان)
-سلام
جستی زدم وبه صبا نگاه کردم.
صبالبخندی زدوگفت:
-حسابی رفته بودی توفکراا
اصلا حوصله نداشتم..
-کاری داشتی خانم جعفری؟؟
-اوه خانم جعفری ازکجاامد.!!عرفان حواست هست مدتیه خیلی بداخلاق شدی ..پس اون عرفان شوخ طبع کجا رفته؟؟
-اون عرفان مرد..
-واا خدانکنه این حرفاچیه؟ چیشده ؟مگه تو بهم نگفتی جای خواهر نداشتمی..خب الان وقتشه.خواهرانهامو خرج داداش تخس وبداخلاقم کنم ..ازچی دلت پره .یه چیزی داره تورو اذیت میکنه..اون چیه؟؟
از جام بلند شدم ...
نویسنده:S..m..a..E
(رویا)
نگاهی به حلقه ای توی انگشتم انداختم..بوم نقاشی رواز پشت کمد بیرون آوردم تصویر عرفان پیش روم بود ..
-ازت متنفرم .. چرامنو دوست نداری واسه چی نتونستم داشته باشمت لعنتی؟؟؟..برای چی غرورمو له کردی...چرامن الان توروندارم..اشکام بازسرازیرشد..من چیکار کنم عرفان ...من بدون توچیکارکنم ..میمیرم...من نمیتونم بدون توباشم...روی زمین سرد دراز کشیدم..توخودم مچاله شدمواشک بود که همدم تنهایم شد..
-الورویابیادیگه بابامنتظرتم..
-عه امیر چه عجله ای داری امدم بابا ..دوباره نگاهی تو آیینه به خودم انداختم...شالمو مرتب کردمواز اتاق بیرون رفتم...
درماشینو بازکردمو داخل شدم..
-سلام
-سلام خانوم خودم خوبی
-ممنون خوبم توچطوری؟؟
-منم عالیم بهترازاین نمیشم..
رویانمیدونی چقدر خوشحالم ..دوباره بغض سیب شد تو گلوم ...
-منم همینطور.. امیر فکر میکنی سینا وقتی بیادوبفهمه چه واکنشی نشون میده..یکم میترسم اون وقتی عصبی بشه هیچی حالیش نمیشه یوقت بلایی سرت نیاره..
امیردستمو تو دستش گرفت وباآرامش گفت:
-نترس عزیزم هیچ غلطی نمیتونه بکنه...اصلا خودتو نگران نکن باشه..چیزی نگفتم..
-رویا؟؟باشه.
نگاهی بهش انداختمو لبخندتلخی زدم..
-باشه..
-آفرین دختر خوب..
جلوی کتابخونه نگه داشت..
-ممنون.
-خواهش خانوم وظیفه بود..ببخشید که برگشتنی نمیتونم بیام دنبالت.
-اشکال نداره خودم میرم...من دیگه میرم فعلا..
-برو به سلامت مراقب خودت باش..
-تو هم مواظب خودت باش.
-به روی چشم هرچی خانوم بگه..
-برودیگه اینقدر خودشیرینی نکن..
امیرخنده ای بلندی کرد بوقی زدورفت..
لبخندی زدم وداخل کتابخونه شدم..
(عرفان)
-سلام
جستی زدم وبه صبا نگاه کردم.
صبالبخندی زدوگفت:
-حسابی رفته بودی توفکراا
اصلا حوصله نداشتم..
-کاری داشتی خانم جعفری؟؟
-اوه خانم جعفری ازکجاامد.!!عرفان حواست هست مدتیه خیلی بداخلاق شدی ..پس اون عرفان شوخ طبع کجا رفته؟؟
-اون عرفان مرد..
-واا خدانکنه این حرفاچیه؟ چیشده ؟مگه تو بهم نگفتی جای خواهر نداشتمی..خب الان وقتشه.خواهرانهامو خرج داداش تخس وبداخلاقم کنم ..ازچی دلت پره .یه چیزی داره تورو اذیت میکنه..اون چیه؟؟
از جام بلند شدم ...
نویسنده:S..m..a..E
۱۳۰.۶k
۰۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.