پارت 7به عنوان یک بچه
پارت 7به عنوان یک بچه
با یه صحنه ی وحشتناک مواجه شدم دیدم که مونیکا افتاده روی زمین سینی غذا رو گذاشتم یه جا و خانم آسبو رو صدا زدم و گفتم
$خانم آسبو...... خانم آسبو
€بله آقا
$میشه کمکم کنید تا مونیکا رو ببرم بیمارستان
€ولی اگه مادرتون ببینن توی دردسر میافتیم
$نگران نباشید مشکلی براتون پیش نمیاد
€پس خودتون چی؟
$مهم نیست الان فقط مونیکا مهمه
€باشه من میرم سر مادرتون رو گرم کنم
$مرسی بعداً جبران میکنم
€خانم........ خانم
¥بله چیه؟
€می خواستم بدونم که اگر که دامن این لباس رو بلند تر کنیم بهتر نمیشه؟
(تاتیانا و مامانش تو کار مد و طراحی لباس هستن)
¥آره ایده ی خوبیه
داستان ازدید راوی:شوگا مونیکا رو از اتاق برد بیرون و به یکی از راننده ها گفت که برسونتش بیمارستان)
(پرش زمانی)
(داستان ازدید شوگا)
رسیدیم بیمارستان و سریع مونیکا رو بستری کردن
(علامت دکتر#)
$حالش بهتره؟ (با نگرانی)
#بله تقریبا
$علت اینکه از هوش رفته چیه؟
#شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی خفگی بخاطر گرد وخاک
$ کی مرخص میشه؟
# باید یه چند روز اینجا بمونن
$ ممنون(داستان ازدید شوگا)
خیلی نگرانش بودم تا حالا اینقدر نگران نبودم داشتم دیونه می شدم و هی توی اتاق راه میرفتم که یهو مونیکا بهوش اومد
~من کجام (باصدای خیلی آروم و بیجون)
$نگران نباش توی بیمارستانی
~چرا؟
$چون بیهوش شده بودی میدونی چرا؟
~نه چیزی یادم نمیاد
$مهم نیست الان حالت خوبه؟
~نه سرم خیلی درد میکنه
# طبیعیه برای چند روز و آها تا یادم نرفته اینو بگم میشه بیاید بیرون
$ بله............ مشکلیه
# بله
شرط: ده تا کامنت بیست یک تا لایک
با یه صحنه ی وحشتناک مواجه شدم دیدم که مونیکا افتاده روی زمین سینی غذا رو گذاشتم یه جا و خانم آسبو رو صدا زدم و گفتم
$خانم آسبو...... خانم آسبو
€بله آقا
$میشه کمکم کنید تا مونیکا رو ببرم بیمارستان
€ولی اگه مادرتون ببینن توی دردسر میافتیم
$نگران نباشید مشکلی براتون پیش نمیاد
€پس خودتون چی؟
$مهم نیست الان فقط مونیکا مهمه
€باشه من میرم سر مادرتون رو گرم کنم
$مرسی بعداً جبران میکنم
€خانم........ خانم
¥بله چیه؟
€می خواستم بدونم که اگر که دامن این لباس رو بلند تر کنیم بهتر نمیشه؟
(تاتیانا و مامانش تو کار مد و طراحی لباس هستن)
¥آره ایده ی خوبیه
داستان ازدید راوی:شوگا مونیکا رو از اتاق برد بیرون و به یکی از راننده ها گفت که برسونتش بیمارستان)
(پرش زمانی)
(داستان ازدید شوگا)
رسیدیم بیمارستان و سریع مونیکا رو بستری کردن
(علامت دکتر#)
$حالش بهتره؟ (با نگرانی)
#بله تقریبا
$علت اینکه از هوش رفته چیه؟
#شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی خفگی بخاطر گرد وخاک
$ کی مرخص میشه؟
# باید یه چند روز اینجا بمونن
$ ممنون(داستان ازدید شوگا)
خیلی نگرانش بودم تا حالا اینقدر نگران نبودم داشتم دیونه می شدم و هی توی اتاق راه میرفتم که یهو مونیکا بهوش اومد
~من کجام (باصدای خیلی آروم و بیجون)
$نگران نباش توی بیمارستانی
~چرا؟
$چون بیهوش شده بودی میدونی چرا؟
~نه چیزی یادم نمیاد
$مهم نیست الان حالت خوبه؟
~نه سرم خیلی درد میکنه
# طبیعیه برای چند روز و آها تا یادم نرفته اینو بگم میشه بیاید بیرون
$ بله............ مشکلیه
# بله
شرط: ده تا کامنت بیست یک تا لایک
۶.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.