پارت پنجاه
پارت پنجاه
رمان دیدن دوباره ی تو
ماشینو پارک کردم تا رسیدم پیششون همه رو من خراب شدن..
امیر:شروین چرا انقدر دیر کردی؟؟؟
ارسلان:بابا مردیم تو گرمااا...
اومدم جوابشونو بدم که مانی زود تر از من اینکارو کرد..
مانے:ای بابا ول کنین دیگه..بریم تو الان همینجوریشم شلوغه داخل باید بریم مثل گاو تو ساعت تو صف وایسیم...
ایلین:نه که نبودی ...😂 😂
مانے:ایلین ماکه تنها میشیم...😈 😈
عسل:پوففف...من که رفتم دیگه شمارو نمیدونم..
با این حرف عسل ساکت شدیم و حرکت کردیم ...سوار اسانسور شدیم بخاطر اینکه اسانسور بزرگ بود همه جا شدیم توش منو ستاره دقیقا جفت هم بودیم ...یجوری که دیگه بهم چسبیده بودیم...ستاره از خجالت سرخ شده بود... #ستاره
تو اسانسور منو شروین چسبیده بودیم بهم وای خدا مردم از خجالت داشتم اب میشدم تا اینکه بلاخره اسانسور باز شد با سرعت هرچه تمام خواستم از اسانسور بیام بیرون که خوردم به عسل عسلم افتاد تو بقلم اشکان
رمان دیدن دوباره ی تو
ماشینو پارک کردم تا رسیدم پیششون همه رو من خراب شدن..
امیر:شروین چرا انقدر دیر کردی؟؟؟
ارسلان:بابا مردیم تو گرمااا...
اومدم جوابشونو بدم که مانی زود تر از من اینکارو کرد..
مانے:ای بابا ول کنین دیگه..بریم تو الان همینجوریشم شلوغه داخل باید بریم مثل گاو تو ساعت تو صف وایسیم...
ایلین:نه که نبودی ...😂 😂
مانے:ایلین ماکه تنها میشیم...😈 😈
عسل:پوففف...من که رفتم دیگه شمارو نمیدونم..
با این حرف عسل ساکت شدیم و حرکت کردیم ...سوار اسانسور شدیم بخاطر اینکه اسانسور بزرگ بود همه جا شدیم توش منو ستاره دقیقا جفت هم بودیم ...یجوری که دیگه بهم چسبیده بودیم...ستاره از خجالت سرخ شده بود... #ستاره
تو اسانسور منو شروین چسبیده بودیم بهم وای خدا مردم از خجالت داشتم اب میشدم تا اینکه بلاخره اسانسور باز شد با سرعت هرچه تمام خواستم از اسانسور بیام بیرون که خوردم به عسل عسلم افتاد تو بقلم اشکان
۶.۲k
۲۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.