ارباب بی رحم
ارباب بی رحم
P2
ویو ات
رفت بیرون بعد یه زن اومد داخل اتاق یه لباس بهم داد زنه پیر بود اومد سمتم گفت
اجوما: دخترم میتونی منو اجوما صدا کنی بیا تا قوانین رو بهت بگم
قانون 1: صدات رو بلند نمیکنی داد نمیزنی
2:استفاده از گوشی ممنوع
3: نباید به ارباب نه بگی
4:ارباب رو با اسم کوچیک صدا نمی کنی و بهش میگی ارباب
5:ارباب گفت که تو خدمتکار شخصی شی و هر کاری که دوست داره باهات انجام میده تو هم نباید نه بگی
فهمیدی
-ب..ل.ه
(علامت اجوما﷼)
﷼:بیا این لباساذو بپوش برای ارباب قهوه ببر
-چشم
لباسارو پوشیدم رفتم قهو بردم برای ارباب
-تق تق
میتونم بیام داخل ( با ترس)
+بیا(سرد)
-چشم .... ارباب
رفتم داخل خواستم بر گردم پایین که ارباب درو بست داشت نیومد سمتم منم از ترس تکون نمی خوردم
+کوچولو ترسیدی (نیش خند)
-ن..ه..چرا....بت..رس.م
+نه دیگه نگاه کن داری بالکنت حرف میزنی
ترسیدی
-سوکت
+داری گریه میکنی
تو حق نداری گریه کنی بجز زیر من
-ارباب... بزارید.....برم... لطفاً..
+نوچ میخوامت
بعد لباس رو در آورد. ات هم داشت گریه میکرد والتماس میکرد میگفت نه تهیوتگ اومد سمت آن و لباساشو جر داد انداختمش رو تخت و روش خمه زد
-ارباب ...هققق... من ... فقط...۱۷سالمه ..
+به من هیچ ربطی ندارد تو دیگه مال منی فهمیدی
-ارباب...هقققققق... ترو خدا .....هقققق. ... ولم کنید
تهیونگ یهو وارد آن کرد و ت.ل.م.ب.ه میزد
(بقیه با ذهنه خودتون)
صبح
ویو ات
با دل دردی بیدار شودم دیدم تو بقل یکی یم. دیدم اربابه ترسیده بودم دلم هم درد میکرد با یاد آوری دیشب گریم گرفت ارباب بیدار شد و منو برد حموم خیلی خجالت میکشیدم بهش نگاه کنم تخت هم خونی بود فقط یه حوله دورم بد گه گذاشتم رو پاش دلم تیر میکشید
حوصلم رو باز کرد و س.ی.ن.ه هامو میخورد
رو گردنم یه مارک دیگه گذاشت و رفت یه لباس از مال خودش برا آورد و پوشوندم
+هی دلت درد میکنه
-ار...نه
+دروغ نگو
-اره ... دلم..درد میکنه (گریه)
-باش کوچولو
تهیونگ تو ذهنش
نمیدونم چرا باهاش خوب رفتار می کنم نکنه عاشقش شودم چی میگی نه بابا منو عشق
بی خیال رفتم آماده شودم و رفتم انبار اسلحه
خماری😂😃
کلان من کرم دارم همیشه میزارمتون تو خماری.
منتظر پارت بعدی باشید ♥️
P2
ویو ات
رفت بیرون بعد یه زن اومد داخل اتاق یه لباس بهم داد زنه پیر بود اومد سمتم گفت
اجوما: دخترم میتونی منو اجوما صدا کنی بیا تا قوانین رو بهت بگم
قانون 1: صدات رو بلند نمیکنی داد نمیزنی
2:استفاده از گوشی ممنوع
3: نباید به ارباب نه بگی
4:ارباب رو با اسم کوچیک صدا نمی کنی و بهش میگی ارباب
5:ارباب گفت که تو خدمتکار شخصی شی و هر کاری که دوست داره باهات انجام میده تو هم نباید نه بگی
فهمیدی
-ب..ل.ه
(علامت اجوما﷼)
﷼:بیا این لباساذو بپوش برای ارباب قهوه ببر
-چشم
لباسارو پوشیدم رفتم قهو بردم برای ارباب
-تق تق
میتونم بیام داخل ( با ترس)
+بیا(سرد)
-چشم .... ارباب
رفتم داخل خواستم بر گردم پایین که ارباب درو بست داشت نیومد سمتم منم از ترس تکون نمی خوردم
+کوچولو ترسیدی (نیش خند)
-ن..ه..چرا....بت..رس.م
+نه دیگه نگاه کن داری بالکنت حرف میزنی
ترسیدی
-سوکت
+داری گریه میکنی
تو حق نداری گریه کنی بجز زیر من
-ارباب... بزارید.....برم... لطفاً..
+نوچ میخوامت
بعد لباس رو در آورد. ات هم داشت گریه میکرد والتماس میکرد میگفت نه تهیوتگ اومد سمت آن و لباساشو جر داد انداختمش رو تخت و روش خمه زد
-ارباب ...هققق... من ... فقط...۱۷سالمه ..
+به من هیچ ربطی ندارد تو دیگه مال منی فهمیدی
-ارباب...هقققققق... ترو خدا .....هقققق. ... ولم کنید
تهیونگ یهو وارد آن کرد و ت.ل.م.ب.ه میزد
(بقیه با ذهنه خودتون)
صبح
ویو ات
با دل دردی بیدار شودم دیدم تو بقل یکی یم. دیدم اربابه ترسیده بودم دلم هم درد میکرد با یاد آوری دیشب گریم گرفت ارباب بیدار شد و منو برد حموم خیلی خجالت میکشیدم بهش نگاه کنم تخت هم خونی بود فقط یه حوله دورم بد گه گذاشتم رو پاش دلم تیر میکشید
حوصلم رو باز کرد و س.ی.ن.ه هامو میخورد
رو گردنم یه مارک دیگه گذاشت و رفت یه لباس از مال خودش برا آورد و پوشوندم
+هی دلت درد میکنه
-ار...نه
+دروغ نگو
-اره ... دلم..درد میکنه (گریه)
-باش کوچولو
تهیونگ تو ذهنش
نمیدونم چرا باهاش خوب رفتار می کنم نکنه عاشقش شودم چی میگی نه بابا منو عشق
بی خیال رفتم آماده شودم و رفتم انبار اسلحه
خماری😂😃
کلان من کرم دارم همیشه میزارمتون تو خماری.
منتظر پارت بعدی باشید ♥️
۴.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.