من اومدم با پارت جدید
من اومدم با پارت جدید
ارباب بی رحم
P3
ویو تهیونگ
دیگه کارام تموم شد رفتم خونه ات درو باز کرد سرش پایین بود گفت سلام منم یه سر تکون دادم
چند مین بعد
+ات
-بله .... ارباب
+ی قهوه برام بیار
+چشم
رفتم. و قهوه رو بهش دادم
داشتم میز رو میچیدم که ارباب بهم خیره شود محل نزاشتم و بهش نگاه نکردم
چیدن میز تموم شد ارباب رو صدا زدم اومد شام خورد
بعد از شام خوردن تهیونگ
شام که خورد رفت نشست رو کاناپه و فیلم گذاشت تنها بودیم خونه. اجوما و بقیه ای خدمت کارا رفته بودن
+ات
-بله
-شام خوردی
-ارباب ...هنوز ...نخوردم
+چرا؟
- وقت نکردم بعد میخورم ارباب
+همین الان بشین بخور فهمیدی
-اما
+اما نداریم فهمیدی
-بله
رفتم غذا خوردن و ظرف هارو شوستم و
رفتم خوابیدم
ویو صبح
-بیدار شودم اجوما و بقیه اومده بودن
اون دختره لیا خیلی منو اذیت میکنه من حوصلش رو ندارم
(علامت لیا &)
&هی هرزه
-خودتی
&برای من زبون درازی میکنی نشونت میدم
قیچیرو و داشت و رفت موهای آت رو برید و صورت آت رو زخمی کرد که تهیونگ رسید آت داشت گریه میکرد تهیونگ آت رو بلند کرد برد رو کاناپه گذاشت و رفت تو آشپز خونه از موهای لیا گرفت و برد وست سالن و تفنگش رو در آورد
+هرزههه داشتی چه علتی میکردییییی هااااااا(عربده)
&من هیچ....هققق....کاری نکردم تقسیر اونه اون خودش رو اینکار کرد انداخت گردن من......هقققققققق
+کور نبودمممممم (همه حرف هاشو با داد میگه)
& سکوت
+جنازت از این در امروز میره بیرون و شلیک کرد تو مغز و قلب لیا
آت هم بی هوش شد تهیونگ آت رو برد تو اتاق خودش گذاشتش رو تخت و به دکتر گفت بیاد
چند مین بعد وقتی دکتر مباد آت رو معاینه کنه
دکتر: از ترس بی هوش شده
+آها پس مشکلی ندارد
دکتر:باید باهاتون حرف بزنم
+چیزی شده
دکتر :اره شما میدونین که ایشون قلبشون ضعیفه و این خیلی خطر نامه
+نه بهم نگفته بود
ک:پس باید مراقبش باشید
+باش
ک:من میرم دیگه با اجازه
+وقتی گفت آت قلبش ضعیف یجوری شودم نکنه عاشقش شدم نه بابا منو عشق
رفتم کنار آت نشستم داشت بهوش میومد
+آت
-ب..له
+بهوش اومدی
-اهوم
+چرا بهم نگفتی قلبت ضعیفه
-سکوت
+بهت سخت نمیگیرم اوکی بعد بهم بگو باش
-باشه
ویو تهیونگ
رفتم پایین به اجوما گفتم برای آت سوپ درست کنه من با اجوما راحتم خیلی خیلی راحتم اون مثل مادر میمونه برام به نگهبان ها هم گفتم جسد لیارو بسوزونن
خماری ✌🏻
منتظر پارت بعدی باشید ♥️
با اینکه تو بیمارستانم ولی براتون فیک رو آپ کردم ♥️
چطور شده♥️
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
ارباب بی رحم
P3
ویو تهیونگ
دیگه کارام تموم شد رفتم خونه ات درو باز کرد سرش پایین بود گفت سلام منم یه سر تکون دادم
چند مین بعد
+ات
-بله .... ارباب
+ی قهوه برام بیار
+چشم
رفتم. و قهوه رو بهش دادم
داشتم میز رو میچیدم که ارباب بهم خیره شود محل نزاشتم و بهش نگاه نکردم
چیدن میز تموم شد ارباب رو صدا زدم اومد شام خورد
بعد از شام خوردن تهیونگ
شام که خورد رفت نشست رو کاناپه و فیلم گذاشت تنها بودیم خونه. اجوما و بقیه ای خدمت کارا رفته بودن
+ات
-بله
-شام خوردی
-ارباب ...هنوز ...نخوردم
+چرا؟
- وقت نکردم بعد میخورم ارباب
+همین الان بشین بخور فهمیدی
-اما
+اما نداریم فهمیدی
-بله
رفتم غذا خوردن و ظرف هارو شوستم و
رفتم خوابیدم
ویو صبح
-بیدار شودم اجوما و بقیه اومده بودن
اون دختره لیا خیلی منو اذیت میکنه من حوصلش رو ندارم
(علامت لیا &)
&هی هرزه
-خودتی
&برای من زبون درازی میکنی نشونت میدم
قیچیرو و داشت و رفت موهای آت رو برید و صورت آت رو زخمی کرد که تهیونگ رسید آت داشت گریه میکرد تهیونگ آت رو بلند کرد برد رو کاناپه گذاشت و رفت تو آشپز خونه از موهای لیا گرفت و برد وست سالن و تفنگش رو در آورد
+هرزههه داشتی چه علتی میکردییییی هااااااا(عربده)
&من هیچ....هققق....کاری نکردم تقسیر اونه اون خودش رو اینکار کرد انداخت گردن من......هقققققققق
+کور نبودمممممم (همه حرف هاشو با داد میگه)
& سکوت
+جنازت از این در امروز میره بیرون و شلیک کرد تو مغز و قلب لیا
آت هم بی هوش شد تهیونگ آت رو برد تو اتاق خودش گذاشتش رو تخت و به دکتر گفت بیاد
چند مین بعد وقتی دکتر مباد آت رو معاینه کنه
دکتر: از ترس بی هوش شده
+آها پس مشکلی ندارد
دکتر:باید باهاتون حرف بزنم
+چیزی شده
دکتر :اره شما میدونین که ایشون قلبشون ضعیفه و این خیلی خطر نامه
+نه بهم نگفته بود
ک:پس باید مراقبش باشید
+باش
ک:من میرم دیگه با اجازه
+وقتی گفت آت قلبش ضعیف یجوری شودم نکنه عاشقش شدم نه بابا منو عشق
رفتم کنار آت نشستم داشت بهوش میومد
+آت
-ب..له
+بهوش اومدی
-اهوم
+چرا بهم نگفتی قلبت ضعیفه
-سکوت
+بهت سخت نمیگیرم اوکی بعد بهم بگو باش
-باشه
ویو تهیونگ
رفتم پایین به اجوما گفتم برای آت سوپ درست کنه من با اجوما راحتم خیلی خیلی راحتم اون مثل مادر میمونه برام به نگهبان ها هم گفتم جسد لیارو بسوزونن
خماری ✌🏻
منتظر پارت بعدی باشید ♥️
با اینکه تو بیمارستانم ولی براتون فیک رو آپ کردم ♥️
چطور شده♥️
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
۸۰
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.