گمشده پارت①
گمشده پارت①
نامی:یونگی گفتم یه ماموریت سادس نمیخواست...
یونگی:اهههههههه نامجون گیر نده دیگه پوسیدم تو اون عمارتتتتت
نامی:باشه ولی اگه خسته شدی و حوصلت سر رفت حق حتی یه کلوم غر زدن هم نداری
یونگی:باشه خیالت راحت
یونگی:تو ترافیک مونده بودیم که باربند کامیون جلویی که بارش شیشه هم بود یهو باز شد و به طور غیر منتظره ای راننده ماشید بقلیش پیاده سد و به دادش رسید و قشنگ محکم کرد بار رو
ات:اها خوبه...اون ببند....اوکی شد؟
راننده؟اره بستمش
ات:خوبه خوبه فقط دفه ی بعد یهو ترمز نکن
راننده:باشه ممنون
یونا:اتتتت چی شد دختر؟بیا دیر میشه هااا
ات:باشه اومدم
یونگی:از وقتی فهمیدم اون دختره ینی از همین الان..😂روش کراش زدم
یونگی:نامجون
نامی:بله؟
یونگی:میگم کسی از افراد با موتور اومده؟من باید برم جایی
نامجون:نیشخند زد و ادامه داد:اولا کـــــه میدونم تو ااون ذهن شومت چی میگذره و موفق باشی دوما که میدونستم خسته میشی به یه راننده گفتم با موتور بیاد
یونگی:اها باشه ممنون و به کسی نگو فعلا
یونگی:موتور رو گرفتم و رفتم دنبال اون دختره ات
ات:سلام من اتم 17 سالمه ایران بزرگ شدم ولی برا تحصیل اومدم که پدرم کره ایه مادرم ایرانی
ات:خیلی خسته بودم دوستام رو رسوندم و رفتم خونه و حتی لباس عوض نکردن فقط و فقط گرفتم و خوابیدم.
ادامه دارد....
نامی:یونگی گفتم یه ماموریت سادس نمیخواست...
یونگی:اهههههههه نامجون گیر نده دیگه پوسیدم تو اون عمارتتتتت
نامی:باشه ولی اگه خسته شدی و حوصلت سر رفت حق حتی یه کلوم غر زدن هم نداری
یونگی:باشه خیالت راحت
یونگی:تو ترافیک مونده بودیم که باربند کامیون جلویی که بارش شیشه هم بود یهو باز شد و به طور غیر منتظره ای راننده ماشید بقلیش پیاده سد و به دادش رسید و قشنگ محکم کرد بار رو
ات:اها خوبه...اون ببند....اوکی شد؟
راننده؟اره بستمش
ات:خوبه خوبه فقط دفه ی بعد یهو ترمز نکن
راننده:باشه ممنون
یونا:اتتتت چی شد دختر؟بیا دیر میشه هااا
ات:باشه اومدم
یونگی:از وقتی فهمیدم اون دختره ینی از همین الان..😂روش کراش زدم
یونگی:نامجون
نامی:بله؟
یونگی:میگم کسی از افراد با موتور اومده؟من باید برم جایی
نامجون:نیشخند زد و ادامه داد:اولا کـــــه میدونم تو ااون ذهن شومت چی میگذره و موفق باشی دوما که میدونستم خسته میشی به یه راننده گفتم با موتور بیاد
یونگی:اها باشه ممنون و به کسی نگو فعلا
یونگی:موتور رو گرفتم و رفتم دنبال اون دختره ات
ات:سلام من اتم 17 سالمه ایران بزرگ شدم ولی برا تحصیل اومدم که پدرم کره ایه مادرم ایرانی
ات:خیلی خسته بودم دوستام رو رسوندم و رفتم خونه و حتی لباس عوض نکردن فقط و فقط گرفتم و خوابیدم.
ادامه دارد....
۴.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.