پدر من؟🐻✨ پارت 3🐻✨
پدر من؟🐻✨ پارت 3🐻✨
با همون لباسا افتادم رو تخت و خوابیدم
سه ساعت بعد
با حس اینکه کسی داره بیدارم میکنه چشمام رو باز کردم با ابا مواجه شدم
_ا/ت پاشو باید بریم خرید
+نه میخوام بخوابم
_ا/ت بدم میاد یه چیزی رو دوبار بگم
+ببخشید بیدار شدم
_پاییین منتظرم
+باشه الان میام
ابا رفت بیرون رفتم سمت آینه یه دستی به موهام کشیدم و اومدم بیرون از پله ها پایین رفتم به سمت ابا رفتم حدود ۵ ساعت داشتیم خرید میکردیم از بلیز شلوار بگیر تا کتونی وسایل بهداشتی همه چی گرفتیم همه رو میداد بادیگارد بزاره صندوق عقب ماشین
+ابا دیگه خسته شدم
_هنوز یه چیز مونده
+چی؟
_لباس زیر
+چییییییی؟ن.نمیخواد اونو خودم بعدا میخرم
_امشب یه مهمونیه دقیقا کی میخوای بخری؟
+ابا چرا الان داری میگی؟
_مگه برای تو فرقی داره مهمونی بزرگی نیست تولدت پسر عمو جینه که میشه پسر عموی تو
+اهان باشه
_بیرون مغازه منتظر میمونم برو هر چی میخوای بخر بیا سریع
+باشه
بدو بدو رفتم تو مغازه یه چند دست شورت و نیم تنه انتخاب کردم خانمه گذاشت تو کیسه وای یادم رفت کارت رو بگیرم رفتم بیرون از مغازه
+ابا کارتت رو بده
_بیا
+رمز؟
_۰۸۵۲
+اوهههه
سریع رفتم تو مغازه و کارت کشیدم اومدم بیرون که ابا کیسه رو از من گرفت
+ابا چیکار میکنی؟
_واضح نیست؟
+منظورم اینکه چرا کیسه رو گرفتی؟
_به نظرت من اونجور آدمیم که برم محتوای این کیسه رو ببینم ها؟(داد)
+ا..ا.ابا من م.م.منظوری نداشتم
_زود گمشو تو ماشین (داد،عصبی)
سریع دویدم بیرون پاساژ اصلا براش مهم نیستم اصلا مهم نیستم اگه یه ذره مهم بودم سرم داد نمیزد بادیگارد در رو باز کرد نشستم تو ماشین بعد از ۵ مین خودش اومد به بادیگارد گفت با تاکسی بیاد و خودش نشست تو ماشین رومو طرف پنجره کردم که نبینه دارم گریه میکنم
_ا/ت ببینمت
+بله؟(آروم)
جوابشو رو دادم ولی روم رو اون طرفی نکردم
_عذر میخوام نباید بالا داد میزدم
+عیب نداره
_پس چرا هنوز داری گریه میکنی؟
+نمیدونم
_بریم بستنی بخوریم؟
+بریم(لبخند با بغض)
با همون لباسا افتادم رو تخت و خوابیدم
سه ساعت بعد
با حس اینکه کسی داره بیدارم میکنه چشمام رو باز کردم با ابا مواجه شدم
_ا/ت پاشو باید بریم خرید
+نه میخوام بخوابم
_ا/ت بدم میاد یه چیزی رو دوبار بگم
+ببخشید بیدار شدم
_پاییین منتظرم
+باشه الان میام
ابا رفت بیرون رفتم سمت آینه یه دستی به موهام کشیدم و اومدم بیرون از پله ها پایین رفتم به سمت ابا رفتم حدود ۵ ساعت داشتیم خرید میکردیم از بلیز شلوار بگیر تا کتونی وسایل بهداشتی همه چی گرفتیم همه رو میداد بادیگارد بزاره صندوق عقب ماشین
+ابا دیگه خسته شدم
_هنوز یه چیز مونده
+چی؟
_لباس زیر
+چییییییی؟ن.نمیخواد اونو خودم بعدا میخرم
_امشب یه مهمونیه دقیقا کی میخوای بخری؟
+ابا چرا الان داری میگی؟
_مگه برای تو فرقی داره مهمونی بزرگی نیست تولدت پسر عمو جینه که میشه پسر عموی تو
+اهان باشه
_بیرون مغازه منتظر میمونم برو هر چی میخوای بخر بیا سریع
+باشه
بدو بدو رفتم تو مغازه یه چند دست شورت و نیم تنه انتخاب کردم خانمه گذاشت تو کیسه وای یادم رفت کارت رو بگیرم رفتم بیرون از مغازه
+ابا کارتت رو بده
_بیا
+رمز؟
_۰۸۵۲
+اوهههه
سریع رفتم تو مغازه و کارت کشیدم اومدم بیرون که ابا کیسه رو از من گرفت
+ابا چیکار میکنی؟
_واضح نیست؟
+منظورم اینکه چرا کیسه رو گرفتی؟
_به نظرت من اونجور آدمیم که برم محتوای این کیسه رو ببینم ها؟(داد)
+ا..ا.ابا من م.م.منظوری نداشتم
_زود گمشو تو ماشین (داد،عصبی)
سریع دویدم بیرون پاساژ اصلا براش مهم نیستم اصلا مهم نیستم اگه یه ذره مهم بودم سرم داد نمیزد بادیگارد در رو باز کرد نشستم تو ماشین بعد از ۵ مین خودش اومد به بادیگارد گفت با تاکسی بیاد و خودش نشست تو ماشین رومو طرف پنجره کردم که نبینه دارم گریه میکنم
_ا/ت ببینمت
+بله؟(آروم)
جوابشو رو دادم ولی روم رو اون طرفی نکردم
_عذر میخوام نباید بالا داد میزدم
+عیب نداره
_پس چرا هنوز داری گریه میکنی؟
+نمیدونم
_بریم بستنی بخوریم؟
+بریم(لبخند با بغض)
۱۱.۳k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.