پدر من ؟ 🐻✨ پارت 2 🐻✨
پدر من ؟ 🐻✨ پارت 2 🐻✨
با خانم لی رفتیم سمت اون آقاهه یه آقای خوش استایل بود
+سلام
جین:سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت
خانم لی:ا/ت ایشون آقای کیم سوکجین هستن برادر ایشون قراره شما رو به فرزند خواندگی بگیره
+اوهوم
جین:میتونیم چند دقیقه تنها صحبت کنیم؟
خانم لی:چرا که نه
خانم لی رفت بیرون من موندم و اون آقا
جین: خب پس تو اونی هستی که دیشب دل داداش من رو برد
تقریبا هم سن و شال پسر خودمی
+داداشتون چرا خودش نیومد
جین:عجله نکن اونم میاد
بهد از تمام شدن حرفش یه آقای خوشتیپ اومد سمتون آره خودشه تهیونگه
_دختر بابا چطوره ؟
+(لبخند)
_رفتم با خانم لی صحبت کردم یه سری چیز میز هم امضا کردم الان دیگه دختر منی
+ببینم من مامان ندارم اینجا بدون مامان نمیزارن هر کسی یکی از ما رو ببره
_من هر کسی نیستم در ضمن مادر هم نداری الان هم باید بریم لازم نیست وسیله جمع کنی وقتی رفتیم خونه استراحت کردی میریم خرید
+اوهوم
از همه خداحافظی کردم و رفتم پیش آقای کیم ته دیگه نباید بهش بگم آقای کیم
+ببخشید
_سوالی داری؟
+اوهوم الان شما رو چی صدا کنم؟
_به اینجاش فکر نکرده بودم هر چی دوست داری(جدی)
چرا یهو انقدر جدی شد وا؟
_ببین اصلا به اون رفتاری که داخل پرورشگاه ازم دیدی حساب نکن خب؟(جدی تر)
+ب.باشه(بغض)
_صدای گریت هم نشنوم
با زور بغضم رو نگه داشتم و ساکت موندم که رسیدیم به یه عمارت بزرگگگگ خیلی خیلی بزرگ بادیگارد در رو برام باز کرد منم پیاده شدم و دنبال مثلا بابام رفتم
+ابا؟
_بله
+,هیچی ببخشید صدات کردم
_چی میخواستی بگی؟
+هیچی مهم نیست
رفتیم داخل پر از خدمتکار بود و یه خدمتکار که پیر تر از همه بود اومد سمتمون از روی ادب زودتر سلام کردم
+سلام
آجوما: سلام عزیزم خوش آمدی خوش اومدی پسرم
+_ممنون
بعد ابا دست منو گرفت و برد سمت اتاق یه اتاق دارک از رنگ مشکی و بنفش تیره استفاده شده بود اتاق ساده ای بود ولی همینطور خاص و شیک (اسلاید 2) سادگیش هیچ چیز رو از خاص بودنش کم نمیکرد بعدش ابا با عمو جین رفتن دو سه تا اتاق اون ور تر
با خانم لی رفتیم سمت اون آقاهه یه آقای خوش استایل بود
+سلام
جین:سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت
خانم لی:ا/ت ایشون آقای کیم سوکجین هستن برادر ایشون قراره شما رو به فرزند خواندگی بگیره
+اوهوم
جین:میتونیم چند دقیقه تنها صحبت کنیم؟
خانم لی:چرا که نه
خانم لی رفت بیرون من موندم و اون آقا
جین: خب پس تو اونی هستی که دیشب دل داداش من رو برد
تقریبا هم سن و شال پسر خودمی
+داداشتون چرا خودش نیومد
جین:عجله نکن اونم میاد
بهد از تمام شدن حرفش یه آقای خوشتیپ اومد سمتون آره خودشه تهیونگه
_دختر بابا چطوره ؟
+(لبخند)
_رفتم با خانم لی صحبت کردم یه سری چیز میز هم امضا کردم الان دیگه دختر منی
+ببینم من مامان ندارم اینجا بدون مامان نمیزارن هر کسی یکی از ما رو ببره
_من هر کسی نیستم در ضمن مادر هم نداری الان هم باید بریم لازم نیست وسیله جمع کنی وقتی رفتیم خونه استراحت کردی میریم خرید
+اوهوم
از همه خداحافظی کردم و رفتم پیش آقای کیم ته دیگه نباید بهش بگم آقای کیم
+ببخشید
_سوالی داری؟
+اوهوم الان شما رو چی صدا کنم؟
_به اینجاش فکر نکرده بودم هر چی دوست داری(جدی)
چرا یهو انقدر جدی شد وا؟
_ببین اصلا به اون رفتاری که داخل پرورشگاه ازم دیدی حساب نکن خب؟(جدی تر)
+ب.باشه(بغض)
_صدای گریت هم نشنوم
با زور بغضم رو نگه داشتم و ساکت موندم که رسیدیم به یه عمارت بزرگگگگ خیلی خیلی بزرگ بادیگارد در رو برام باز کرد منم پیاده شدم و دنبال مثلا بابام رفتم
+ابا؟
_بله
+,هیچی ببخشید صدات کردم
_چی میخواستی بگی؟
+هیچی مهم نیست
رفتیم داخل پر از خدمتکار بود و یه خدمتکار که پیر تر از همه بود اومد سمتمون از روی ادب زودتر سلام کردم
+سلام
آجوما: سلام عزیزم خوش آمدی خوش اومدی پسرم
+_ممنون
بعد ابا دست منو گرفت و برد سمت اتاق یه اتاق دارک از رنگ مشکی و بنفش تیره استفاده شده بود اتاق ساده ای بود ولی همینطور خاص و شیک (اسلاید 2) سادگیش هیچ چیز رو از خاص بودنش کم نمیکرد بعدش ابا با عمو جین رفتن دو سه تا اتاق اون ور تر
۱۰.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.