پدر من ؟🐻✨ پارت 4🐻✨
پدر من ؟🐻✨ پارت 4🐻✨
با بابا رفتیم بستنی خوردیم خیلی خوشمزه بود بعد رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم عمارت بادیگارد وسیله هارو آورد بالا گذاشت اتاق من بعد از ۵ مین ابا اومد اتاقم گفت
_ا/ت کم کم آماده شو
+باشه(کیوت)
_مرض قیافتو اون جوری نکن ساعت ۷ پایین باش
+باشه(خنده)
رفتم حموم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم حالت دادم چتری هام رو درست کردمیه آرایش لایت کردم از اونی که توی پرورشگاه بود یاد گرفتم و لباسم رو عوض کردم(اسلاید 2) ۲۰ دقیقه از وقتم اضافه مونده بوده و رفتم سمت اتاق ابا در زدم(اتاق تهیونگ اسلاید 3)
+ابا میتونم بیام تو؟
_بیا تو
رفتم تو دیدم ابا داره پیرهن تنش میکنه سریع رومو اونطرفی کردم
+ببشید
_بخشیدم
+(خنده)
+ابا اومدم بگم من حاضرم
_منم آماره ام میتونیم بریم
+اوهوم
با هم سوار ماشین شدیم و به سمت عمارت عمو جین حرکت کردیم
+یه سوال بپرسم؟
_نه
+ابااا
_شوخی کردم بپرس(خنده)
+این پسره ای که داریم میریم تولدش اسمش چیه و چند سالشه؟
_میخوای چیکار میخوای باهاش لاس بزنی؟
+ابااااااااااااا
_(خنده)ا/ت عصبی میشس خیلی کیوت میشی مخصوصا با این مدل مو
_خیله خب جدا از شوخی اون الان ۱۵ سالش میشه و اسمش هم سئوجونه
+اهان حالا شد از اول همینو بگو هم خودت حرص دادی هم من
_هی زبون دراز شدی
+ابا ببخشید اشتباه کردم
_بخشیده شدی
+(خنده)
که ابا ماشین رو نگه داشت فکر کنم رسیدیم عمارت یه کم کوچولو تر از ابا بود ولی بازم خیلی بزرگ بود دست ابا رو گرفتم و اروم خودم رو به سمت پشتش هدایت کردم
_چیه خجالت میکشی؟
+نکشم
_نه اونا خانواده تو هستند نباید خجالت بکشی
و منو از پشت خودش آورد بیرون
+ابااا
حیاط عمارت رو گذشتیم و رسیدیم به در عمارت در عمارت رو خدمه باز کرد و بهمون خوش آمد گفت رفتیم تو هنوز دست ابا تو دستمه عمو جین همراه یه پسره که فکر کنم همون سئوجون هست داشت میومد سمتمون
جین:سلام خوش آمدید خوش عموم جون
+سلام عمو ممنونم
_سلام
(علامت سئوجون:&)
& سلام عمو جون و دختر عمو
+سلام
_سلام عمو یه سال پیر تر شدی
&عموووووو
و ابا بغلش کرد در گوشش یه چیزی گفت که من نفهمیدم
ویو تهیونگ
سئوجون رو بغل کردم و در گوشش گفتم
_هوای دختر منم داشته باش
&خیالت راحت عمو
با بابا رفتیم بستنی خوردیم خیلی خوشمزه بود بعد رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم عمارت بادیگارد وسیله هارو آورد بالا گذاشت اتاق من بعد از ۵ مین ابا اومد اتاقم گفت
_ا/ت کم کم آماده شو
+باشه(کیوت)
_مرض قیافتو اون جوری نکن ساعت ۷ پایین باش
+باشه(خنده)
رفتم حموم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم حالت دادم چتری هام رو درست کردمیه آرایش لایت کردم از اونی که توی پرورشگاه بود یاد گرفتم و لباسم رو عوض کردم(اسلاید 2) ۲۰ دقیقه از وقتم اضافه مونده بوده و رفتم سمت اتاق ابا در زدم(اتاق تهیونگ اسلاید 3)
+ابا میتونم بیام تو؟
_بیا تو
رفتم تو دیدم ابا داره پیرهن تنش میکنه سریع رومو اونطرفی کردم
+ببشید
_بخشیدم
+(خنده)
+ابا اومدم بگم من حاضرم
_منم آماره ام میتونیم بریم
+اوهوم
با هم سوار ماشین شدیم و به سمت عمارت عمو جین حرکت کردیم
+یه سوال بپرسم؟
_نه
+ابااا
_شوخی کردم بپرس(خنده)
+این پسره ای که داریم میریم تولدش اسمش چیه و چند سالشه؟
_میخوای چیکار میخوای باهاش لاس بزنی؟
+ابااااااااااااا
_(خنده)ا/ت عصبی میشس خیلی کیوت میشی مخصوصا با این مدل مو
_خیله خب جدا از شوخی اون الان ۱۵ سالش میشه و اسمش هم سئوجونه
+اهان حالا شد از اول همینو بگو هم خودت حرص دادی هم من
_هی زبون دراز شدی
+ابا ببخشید اشتباه کردم
_بخشیده شدی
+(خنده)
که ابا ماشین رو نگه داشت فکر کنم رسیدیم عمارت یه کم کوچولو تر از ابا بود ولی بازم خیلی بزرگ بود دست ابا رو گرفتم و اروم خودم رو به سمت پشتش هدایت کردم
_چیه خجالت میکشی؟
+نکشم
_نه اونا خانواده تو هستند نباید خجالت بکشی
و منو از پشت خودش آورد بیرون
+ابااا
حیاط عمارت رو گذشتیم و رسیدیم به در عمارت در عمارت رو خدمه باز کرد و بهمون خوش آمد گفت رفتیم تو هنوز دست ابا تو دستمه عمو جین همراه یه پسره که فکر کنم همون سئوجون هست داشت میومد سمتمون
جین:سلام خوش آمدید خوش عموم جون
+سلام عمو ممنونم
_سلام
(علامت سئوجون:&)
& سلام عمو جون و دختر عمو
+سلام
_سلام عمو یه سال پیر تر شدی
&عموووووو
و ابا بغلش کرد در گوشش یه چیزی گفت که من نفهمیدم
ویو تهیونگ
سئوجون رو بغل کردم و در گوشش گفتم
_هوای دختر منم داشته باش
&خیالت راحت عمو
۱۲.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.