💦رمان زمستان💦 پارت 106
《رمان زمستون❄》
دیانا: بچها سوار شین بریم دیر میشه...
ارسلان: دیانا عین ادم رانندگی میکنیا..
دیانا: من هر جور دلم بخواد رانندگی میکنم آقای کاشی بدون توجه بهش سوار ماشین شدم و بچهام سوار ماشین شدم و پامو گزاشتم رو گاز سرمو از پنجره ماشین بیرون دادم و داد زدم...آقای کاشی خوش بگذره
مهراب: این دختره دیوونس؟
رضا: شما نسبت فامیلی دارین اخه عین خودته
ارسلان: سوارشین ک الان گمشون میکنیم
متین: بچها کاش نمیزاشتم نیکا باهاشون بره
مهراب: این حجم از زن زلیل بودنتو نمیتونم حضم کنم...
___
دیانا: بچها بیاید بپیچونمشون اینا برن ویلا ما خودمون بریم دور دور
مهدیس: موافقم
عسل: پایتم
نیکا: با اینکه میدونم عواقب خوبی نداره ولی باشه
عسل: دیانا چرا لج کردی با ارسلان؟
دیانا: چون نیاز دارم باهاش لج کنم....
عسل: قانع شدم
نیکا: عه بچها متین داره زنگ میزنه
دیانا: گوشیو بده به من...
نیکا: اخه
دیانا: نیکا گوشیو بده...الو
_کجایین
+جایی ک غم نباشه
_دیانا مثل ادم بگو کجایین
+میخوام مثل حیوان نگم کجاییم
ارسلان: گوشیو بده من متین...دیانا کجایی؟
_جای ک غم نباشه
عسل و نیکا مهدیس: جرررر
مهراب: داداش بگو جایی ک غم نیس کجاس؟
ارسلان: الان ما چیکار کنیم
_برین ویلا ما کار داریم خدافظ آقای کاشی...
ارسلان: دیانا...قطع کرد
رضا: میتونم بگم واقعا خل شده این دختره...
مهراب: فیلسوف تازه فهمیدی
متین: خب حالا کاینجوریه ما هم بریم خوش بگذرونیم
مهراب: اقا متین از فاز چصناله در اومد...
ارسلان: بزن بریم ک میخوام به خانوم رحیمی بفهمونم ماهم میتونیم خوش بگذرونیم
رضا: ی مشت اسکل خوردن به پُست من بدبخت
(کاورو اگ کپی کنی جر خورده خودتو بدون)
دیانا: بچها سوار شین بریم دیر میشه...
ارسلان: دیانا عین ادم رانندگی میکنیا..
دیانا: من هر جور دلم بخواد رانندگی میکنم آقای کاشی بدون توجه بهش سوار ماشین شدم و بچهام سوار ماشین شدم و پامو گزاشتم رو گاز سرمو از پنجره ماشین بیرون دادم و داد زدم...آقای کاشی خوش بگذره
مهراب: این دختره دیوونس؟
رضا: شما نسبت فامیلی دارین اخه عین خودته
ارسلان: سوارشین ک الان گمشون میکنیم
متین: بچها کاش نمیزاشتم نیکا باهاشون بره
مهراب: این حجم از زن زلیل بودنتو نمیتونم حضم کنم...
___
دیانا: بچها بیاید بپیچونمشون اینا برن ویلا ما خودمون بریم دور دور
مهدیس: موافقم
عسل: پایتم
نیکا: با اینکه میدونم عواقب خوبی نداره ولی باشه
عسل: دیانا چرا لج کردی با ارسلان؟
دیانا: چون نیاز دارم باهاش لج کنم....
عسل: قانع شدم
نیکا: عه بچها متین داره زنگ میزنه
دیانا: گوشیو بده به من...
نیکا: اخه
دیانا: نیکا گوشیو بده...الو
_کجایین
+جایی ک غم نباشه
_دیانا مثل ادم بگو کجایین
+میخوام مثل حیوان نگم کجاییم
ارسلان: گوشیو بده من متین...دیانا کجایی؟
_جای ک غم نباشه
عسل و نیکا مهدیس: جرررر
مهراب: داداش بگو جایی ک غم نیس کجاس؟
ارسلان: الان ما چیکار کنیم
_برین ویلا ما کار داریم خدافظ آقای کاشی...
ارسلان: دیانا...قطع کرد
رضا: میتونم بگم واقعا خل شده این دختره...
مهراب: فیلسوف تازه فهمیدی
متین: خب حالا کاینجوریه ما هم بریم خوش بگذرونیم
مهراب: اقا متین از فاز چصناله در اومد...
ارسلان: بزن بریم ک میخوام به خانوم رحیمی بفهمونم ماهم میتونیم خوش بگذرونیم
رضا: ی مشت اسکل خوردن به پُست من بدبخت
(کاورو اگ کپی کنی جر خورده خودتو بدون)
- ۵۲.۱k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط