پارت ۱۳
پارت ۱۳
صبح بیدار شدم و با دیدن خبرها بهم شک وارد شد 😨
(-(خبر)-)
《عکس پخش شده ی خواننده ی جدید مایا و عوض گروه اکسو چانیول درحال قرار گذاشتن😱 》
تماس📱 هام رو چک کردم جونگ کوک ۱۰ بار کمپانی هم هژاران بار بهم زنگ زده بود
سری اماده شدم و رفتم کمپانی🏢 وقتی وارد کمپانی شدم همه منو نگاه میکردن و مدیر اومد پیشم 👨💼
مدیر: اینا چیه که پخش شدن 🤔؟ حقیقت داره؟🤨
من:نه حقیقت نداره نمیدونم منم امروز صبح دیدم 😐
مدیر:باش الان برو پیش رئیس باید بهش توضیح بدی
من:چشم 🙂
رفتم پیش رئیس و همه چی رو توضیح دادم
رئیس:خوب اینحوری که رسانه ها رازی نمیشن کمپانی چانیول هم بامن تماس گرفت و همه چی رو بهم گفت چانیول هم همین هارو گفته ولی باید فکر کنیم و این حرف هارو جمع کنیم فعلا میتوتی بری
من:چشم واقعا مترسفم که نیومده دردسر درست کردم ببخشید🙏
رئیس: اشکالی نداره ولی دیگه تکرار نشه🙃🙂
من:چشم 😊
از اوتاق اومدم بیرون و جونگ کوک یادم اومد حتما اونم ناراحت و عصبانی شده
گوشمو📱 از کیفم در اوردم و به کوکی زنگ زدم ولی جواب نداد باز زنگ زدم و این تماسمو رد داد تصمیم گرفتن پیشش ولی الان نمیشد چون همه ی اعضا پیشش بود و همه ی چشم ها رو من بود و تصمیم گرفتم برم خونش🏠 هر جمعه میرفت به خونه خودش و امروز هم جمعه بود شب⛼ شد و اللن میتونستم برم خونش راه افتادم و بعد از نیم ساعت رسیدم در زدم ولی باز نکرد پشت سرهم زنگ زدم میدونستم خونست برای همین تا وقتی که درو باز کنه در زدم بعد از کلی زنگ زدن دو باز کرد
کوک:بله چیزی شده خانم مایا
من:از کی تا حالا خانم مایا شدم
کوک : از وقتی که با چانیول قرار میزاری
من:من :با چنیول قرار ننیزارم اون فقط یه سوتفاهم بود اون روز
()حرفمو قطع کرد()
کوک:نمیخواهم چیزی بشنوم خودم دیدم همه چیز رو
من:چی دیدی فقط یه عکس بود که با چانیول تو کمپانی نشسته بودم چرا ایفقد باهم سرد رفتار میکنی😭 (با گریه)
(کوکی)
من:شششش چرا گریه میکنی یواش من که چیزی نگفتم 😧
و بقلش کردم فکرکنم زیادی باهاش سرد رفتار کردم
من:باشه چیزی نیست کریه نکن عزیزم
مایا:قول🤝 بده دیگه اینجوری باهام رفتار نکنی و قبل از این که من چیزی بگم قضاوت نکنی😢(با بغض)
من:باشه قول میدم🤝 تو قفط گریه نکن
بقلش کردم وبردم توی خونه و بهش اب🥛 دادم
من:خوبی؟
مایا:اره خوبم بهترم
من:من میرم غذا 🥣درست کنم تو همینجا بشین باشه
مایا:باشه ولی جوری رفتار میکنی من مریضم🤒
من:نه کی همچین چیزی گفته 😂😂
رفتم تو اشپزخانه و برای مایا رامن🍲 درست کردم و بردم که بخوره
من:خوشمزست؟!🤔
مایا:ام اره خوشمزست😋
داشت رامن هارو میخورد که لبشو بوسیدم و اونم با دوتا چشامای درشت😳 نگام میکرد
لایک کامت ویگه خودتون میدونید☺😁😊
صبح بیدار شدم و با دیدن خبرها بهم شک وارد شد 😨
(-(خبر)-)
《عکس پخش شده ی خواننده ی جدید مایا و عوض گروه اکسو چانیول درحال قرار گذاشتن😱 》
تماس📱 هام رو چک کردم جونگ کوک ۱۰ بار کمپانی هم هژاران بار بهم زنگ زده بود
سری اماده شدم و رفتم کمپانی🏢 وقتی وارد کمپانی شدم همه منو نگاه میکردن و مدیر اومد پیشم 👨💼
مدیر: اینا چیه که پخش شدن 🤔؟ حقیقت داره؟🤨
من:نه حقیقت نداره نمیدونم منم امروز صبح دیدم 😐
مدیر:باش الان برو پیش رئیس باید بهش توضیح بدی
من:چشم 🙂
رفتم پیش رئیس و همه چی رو توضیح دادم
رئیس:خوب اینحوری که رسانه ها رازی نمیشن کمپانی چانیول هم بامن تماس گرفت و همه چی رو بهم گفت چانیول هم همین هارو گفته ولی باید فکر کنیم و این حرف هارو جمع کنیم فعلا میتوتی بری
من:چشم واقعا مترسفم که نیومده دردسر درست کردم ببخشید🙏
رئیس: اشکالی نداره ولی دیگه تکرار نشه🙃🙂
من:چشم 😊
از اوتاق اومدم بیرون و جونگ کوک یادم اومد حتما اونم ناراحت و عصبانی شده
گوشمو📱 از کیفم در اوردم و به کوکی زنگ زدم ولی جواب نداد باز زنگ زدم و این تماسمو رد داد تصمیم گرفتن پیشش ولی الان نمیشد چون همه ی اعضا پیشش بود و همه ی چشم ها رو من بود و تصمیم گرفتم برم خونش🏠 هر جمعه میرفت به خونه خودش و امروز هم جمعه بود شب⛼ شد و اللن میتونستم برم خونش راه افتادم و بعد از نیم ساعت رسیدم در زدم ولی باز نکرد پشت سرهم زنگ زدم میدونستم خونست برای همین تا وقتی که درو باز کنه در زدم بعد از کلی زنگ زدن دو باز کرد
کوک:بله چیزی شده خانم مایا
من:از کی تا حالا خانم مایا شدم
کوک : از وقتی که با چانیول قرار میزاری
من:من :با چنیول قرار ننیزارم اون فقط یه سوتفاهم بود اون روز
()حرفمو قطع کرد()
کوک:نمیخواهم چیزی بشنوم خودم دیدم همه چیز رو
من:چی دیدی فقط یه عکس بود که با چانیول تو کمپانی نشسته بودم چرا ایفقد باهم سرد رفتار میکنی😭 (با گریه)
(کوکی)
من:شششش چرا گریه میکنی یواش من که چیزی نگفتم 😧
و بقلش کردم فکرکنم زیادی باهاش سرد رفتار کردم
من:باشه چیزی نیست کریه نکن عزیزم
مایا:قول🤝 بده دیگه اینجوری باهام رفتار نکنی و قبل از این که من چیزی بگم قضاوت نکنی😢(با بغض)
من:باشه قول میدم🤝 تو قفط گریه نکن
بقلش کردم وبردم توی خونه و بهش اب🥛 دادم
من:خوبی؟
مایا:اره خوبم بهترم
من:من میرم غذا 🥣درست کنم تو همینجا بشین باشه
مایا:باشه ولی جوری رفتار میکنی من مریضم🤒
من:نه کی همچین چیزی گفته 😂😂
رفتم تو اشپزخانه و برای مایا رامن🍲 درست کردم و بردم که بخوره
من:خوشمزست؟!🤔
مایا:ام اره خوشمزست😋
داشت رامن هارو میخورد که لبشو بوسیدم و اونم با دوتا چشامای درشت😳 نگام میکرد
لایک کامت ویگه خودتون میدونید☺😁😊
۳۹.۴k
۰۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.