من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_3۲
اسمات داره خوشتون نمیاد نخونید باشهه؟
پتو رو کشید اونور که بدنه لختم معلوم شد خواستم بدنم بپوشونم که زود تر از من مانع شد..دستامو گرفت بالا سرم تا تکون نخورم...
ویو ا/ت
اومد روم و شروع کرد به بوسیدنه لبام...با هر خوردنش بیشتر مزه ی خون رو توی لبام حس میکردم..زبونشو روی زبونم میکشیدو محکم میخورد.....در حالی که داشت لبام رو زیره دندوناش میبرد و با یه دستش به پایین ت'نم دست میزد از درد ناله هام زیره لباش خفه میشد...
جونگکوک:آماده ای؟
ا/ت:...خب نزاشت حرفم کامل شه که...کرد دا.'.خل'م از درد زیاد جیغی زدم
که اومد و شروع کرد به ب.'و.س.'ه های ریز گذاشتن رو گ..ردنم درد داشتم ولی بعدش لذت هم میبردم بعد از اینکه کمی عادت کردم توم تُل'..م..'به زدن بعد از 20 مین هم اون و هم من خسته و کوفته رو تخت ولو شدیم
جونگکوک:هوممممم بیبی جذابم بهتره کمی استراحت کنی؟
ا/ت:اره واقعا به خواب نیاز دارم
ویو جونگکوک
وقتی ا/ت خوابید منم چشمامو بستم که گوشیم زنگ خورد دیدم کای زنگ زده گوشی رو قطع کردم که پیام داد
کای:جونگکوک باید تو رو ببینم
جونگکوک:برای چی
کای:درباره ا/ته که تو باید بدونی
جونگکوک:آدرس بده
کای:...(آدرس رو برای جونگکوک پیامک کرد )فقط تنهایی بیا البته میتونی تهیونگ رو با خودت بیاری
پایان چت جونگکوک و کای
صبح من زودتر از ا/ت بلند شدم یه نامه براش گذاشتم تا وقتی که بیدار شد نامه رو بخونه بعدش با تهیونگ به اون آدرسی که کای داد رفتم
#part_3۲
اسمات داره خوشتون نمیاد نخونید باشهه؟
پتو رو کشید اونور که بدنه لختم معلوم شد خواستم بدنم بپوشونم که زود تر از من مانع شد..دستامو گرفت بالا سرم تا تکون نخورم...
ویو ا/ت
اومد روم و شروع کرد به بوسیدنه لبام...با هر خوردنش بیشتر مزه ی خون رو توی لبام حس میکردم..زبونشو روی زبونم میکشیدو محکم میخورد.....در حالی که داشت لبام رو زیره دندوناش میبرد و با یه دستش به پایین ت'نم دست میزد از درد ناله هام زیره لباش خفه میشد...
جونگکوک:آماده ای؟
ا/ت:...خب نزاشت حرفم کامل شه که...کرد دا.'.خل'م از درد زیاد جیغی زدم
که اومد و شروع کرد به ب.'و.س.'ه های ریز گذاشتن رو گ..ردنم درد داشتم ولی بعدش لذت هم میبردم بعد از اینکه کمی عادت کردم توم تُل'..م..'به زدن بعد از 20 مین هم اون و هم من خسته و کوفته رو تخت ولو شدیم
جونگکوک:هوممممم بیبی جذابم بهتره کمی استراحت کنی؟
ا/ت:اره واقعا به خواب نیاز دارم
ویو جونگکوک
وقتی ا/ت خوابید منم چشمامو بستم که گوشیم زنگ خورد دیدم کای زنگ زده گوشی رو قطع کردم که پیام داد
کای:جونگکوک باید تو رو ببینم
جونگکوک:برای چی
کای:درباره ا/ته که تو باید بدونی
جونگکوک:آدرس بده
کای:...(آدرس رو برای جونگکوک پیامک کرد )فقط تنهایی بیا البته میتونی تهیونگ رو با خودت بیاری
پایان چت جونگکوک و کای
صبح من زودتر از ا/ت بلند شدم یه نامه براش گذاشتم تا وقتی که بیدار شد نامه رو بخونه بعدش با تهیونگ به اون آدرسی که کای داد رفتم
۱۱.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.