من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#Part۳۰
ویو ا/ت
وقتی جونگکوک رفت منم لباس رو پوشیدم آرایش ملایمی کردم و با خودم فکر کردم که شاید جونگکوک میخواد من باهاش آشتی کنم که در اتاقم باز شد تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:ا/ت آماده ای که باید بری پایین فقط چشماتو ببند
ا/ت:تهیونگ اینجوری که میوفتم
تهیونگ:حواسم بهت هست نگران نباش
ویو تهیونگ
ا/ت واقعا تو اون لباس زیبا شده بود ولی باید عشقی که بهش داشتم رو فراموش کنم چون خوشحالی جونگکوک باعث خوشحالی منه شاید برای من سخت باشه اما چاره ای جز فراموش کردن ا/ت نیست
ا/ت:تهیونگ حواست هست که به جایی نخورم
تهیونگ:اره نگران نباش
ویو ا/ت
وقتی از پله ها اومدم پایین دست تهیونگ روی چشمام بود که جونگکوک اومد زیر گوشم زمزمه کرد بیبی میخوام امشب رو یادت بمونه بعد تهیونگ دستش رو از چشمام گرفت خونه خیلی قشنگ شده بود جونگکوک همه جارو به سلیقه خودش تزیین کرده بود پایین رفتم دیدم یه کیک بزرگ و زیبا روی میزه دور میز کلی شمع گذاشته بود که این فضای خونه رو خیلی رویایی و رمانتیک میکرد رفتم پیش جونگکوک تا ازش تشکر کنم
تهیونگ :خب بچه ها اینطور که به نظر میرسه امشب هوا خیلی دونفرس(با خنده) من تنهاتون میزارم که راحت باشین
ا/ت:ازت ممنونم جونگکوک همه چی خیلی قشنگه واقعا خوشحالم کردی
جونگکوک:این کمترین کاری بود که واسه خوشحال کردنت میتونستم انجام بدم بیبی
ا/ت:ولی خب به چه مناسبتی این همه به خودت زحمت دادی(با ذوق)
جونگکوک:خب واسه جبران این چند وقت که میدونم خیلی اذیت شدی و البته به مناسبت اینکه همچنین دختر جذابی واسه منه
ا/ت:....(ذوق و خجالت)
#Part۳۰
ویو ا/ت
وقتی جونگکوک رفت منم لباس رو پوشیدم آرایش ملایمی کردم و با خودم فکر کردم که شاید جونگکوک میخواد من باهاش آشتی کنم که در اتاقم باز شد تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:ا/ت آماده ای که باید بری پایین فقط چشماتو ببند
ا/ت:تهیونگ اینجوری که میوفتم
تهیونگ:حواسم بهت هست نگران نباش
ویو تهیونگ
ا/ت واقعا تو اون لباس زیبا شده بود ولی باید عشقی که بهش داشتم رو فراموش کنم چون خوشحالی جونگکوک باعث خوشحالی منه شاید برای من سخت باشه اما چاره ای جز فراموش کردن ا/ت نیست
ا/ت:تهیونگ حواست هست که به جایی نخورم
تهیونگ:اره نگران نباش
ویو ا/ت
وقتی از پله ها اومدم پایین دست تهیونگ روی چشمام بود که جونگکوک اومد زیر گوشم زمزمه کرد بیبی میخوام امشب رو یادت بمونه بعد تهیونگ دستش رو از چشمام گرفت خونه خیلی قشنگ شده بود جونگکوک همه جارو به سلیقه خودش تزیین کرده بود پایین رفتم دیدم یه کیک بزرگ و زیبا روی میزه دور میز کلی شمع گذاشته بود که این فضای خونه رو خیلی رویایی و رمانتیک میکرد رفتم پیش جونگکوک تا ازش تشکر کنم
تهیونگ :خب بچه ها اینطور که به نظر میرسه امشب هوا خیلی دونفرس(با خنده) من تنهاتون میزارم که راحت باشین
ا/ت:ازت ممنونم جونگکوک همه چی خیلی قشنگه واقعا خوشحالم کردی
جونگکوک:این کمترین کاری بود که واسه خوشحال کردنت میتونستم انجام بدم بیبی
ا/ت:ولی خب به چه مناسبتی این همه به خودت زحمت دادی(با ذوق)
جونگکوک:خب واسه جبران این چند وقت که میدونم خیلی اذیت شدی و البته به مناسبت اینکه همچنین دختر جذابی واسه منه
ا/ت:....(ذوق و خجالت)
۸.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.