وقتی کابوس میبینی و با گریه میری تو بغلش میخوابی🎻💕//( به
وقتی کابوس میبینی و با گریه میری تو بغلش میخوابی🎻💕//( به عنوان برادرت
ا.ت «یونگی بیشعور کمرم رگ به رگ شد
یونگی « عه تویی؟ اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت « *تعریف ماجرا
یونگی « چیزی نیست... احتمالا مغزت جا به جا شده... بیا بغلم به ادامه خوابمون برسیم
*بعد برات اهنگ میخونه و موهات رو نوازش میکنه یا بخوابی
جیمین🐣
ا.ت « جیمیننننننننننننننن
جیمین « چی شده؟؟؟؟ به کجا حمله شده؟؟؟؟ کیو کشتن؟ عه تویی ا.ت... چی شده؟
ا.ت « داداشی خواب بد دیدم *هققققق
جیمین « عه عه نبینم اشکت رو خواهری.... بریم برات بستنی بگیرم؟
ا.ت « جیمین ساعت 3 نصفه شبه -_-
جیمین « عه؟ عیبی نداره... بیا بغلم برات قصه تعریف کنم
ا.ت « هورااا....
*خودت رو پرت میکنی تو بغلش و اونم متقابلا بغلت میکنه! بعد از یه مدت دیدین قصه فایده نداره پاشید رفتید بیرون توی زمستون بستنی خریدین بعدش هم جفتتون عین چی سرما خوردین
ا.ت « جیمین *عطسه... میکشمت
جیمین « به من چه... خانم نصفه شبی یادش اومده کابوس دیده...
تهیونگ 🐻
تهیونگ « با حس تکون های شدیدی بدون اینکه چشمام رو باز کنم مچ دست های کوچولوی ا.ت رو گرفتم و پرتش کردم کنار خودم روی تخت.... چی شده بانی؟
ا.ت « ای ای کمرم وحشی... هق خواب بد دیدم ملت داداش دارن ما هم داداش داریم
تهیونگ « چشمام رو باز کردم و بعد از مالیدن چشمای خواب آلودم نگاهی به چهره معصوم و گوگولی ا.ت انداختم و محکم بغلش کردم.... خرگوش کوچولو باز قبل خواب فیلم ترسناک نگاه کردی؟
ا.ت « اوم
تهیونگ « با چشمایی که اندازه پیاز شده بود بهش خیره شدم.... فسقل بچه چطور فیلم نگاه میکنی؟؟؟ مگه من همه فیلم ترسناک ها رو برنداشتم؟؟؟؟
ا.ت « خب... اره اما
تهیونگ « رفتی سراغ صندوقچه من؟؟؟
ا.ت « ته
تهیونگ « فردا صبح خدمتت میرسم... فعلا بگیر صبح سردرد نگیری...
کوک 🐰
ا.ت « با ترس از خواب بیدار شدم و خیلی آروم در اتاق کوک رو باز کردم! خیلی ناز خوابیده بود... اشکام رو با پشت دستم پاک کردم و پاورچین پاورچین خودم رو به تخت کوک رسوندم و با فاصله ازش روی تخت دراز کشیدم.... داداشی امشب هم خواب بد دیدم... محو زیباییش بودم که چشماشو باز کرد! مسخ شده بهش خیره شدم که منو توی آغوشش کشید و در حالی که موهام رو نوازش میکرد گفت
کوک « سوییتی تو باز دوباره خواب بد دیدی؟ چرا؟
ا.ت « نمیدونم... تو مگه خواب نبودی؟؟؟
کوک « چرا اما بوی شیر موز اومد چشمامو باز کردم تو رو دیدم
ا.ت « یاععع کوک من شیر موزم؟؟؟؟
کوک « هعییی خواهر اسکل من! مگه من عاشق شیر موز نیستم؟
ا.ت « خب اره
کوک « تو رو هم با شیر موزام یکی کردم! قدر بدون
ا.ت « به پاس قدردانی برات شیر موز میگیرم
کوک « آفرین... حالا بگیر بخواب
ا.ت «یونگی بیشعور کمرم رگ به رگ شد
یونگی « عه تویی؟ اینجا چیکار میکنی؟
ا.ت « *تعریف ماجرا
یونگی « چیزی نیست... احتمالا مغزت جا به جا شده... بیا بغلم به ادامه خوابمون برسیم
*بعد برات اهنگ میخونه و موهات رو نوازش میکنه یا بخوابی
جیمین🐣
ا.ت « جیمیننننننننننننننن
جیمین « چی شده؟؟؟؟ به کجا حمله شده؟؟؟؟ کیو کشتن؟ عه تویی ا.ت... چی شده؟
ا.ت « داداشی خواب بد دیدم *هققققق
جیمین « عه عه نبینم اشکت رو خواهری.... بریم برات بستنی بگیرم؟
ا.ت « جیمین ساعت 3 نصفه شبه -_-
جیمین « عه؟ عیبی نداره... بیا بغلم برات قصه تعریف کنم
ا.ت « هورااا....
*خودت رو پرت میکنی تو بغلش و اونم متقابلا بغلت میکنه! بعد از یه مدت دیدین قصه فایده نداره پاشید رفتید بیرون توی زمستون بستنی خریدین بعدش هم جفتتون عین چی سرما خوردین
ا.ت « جیمین *عطسه... میکشمت
جیمین « به من چه... خانم نصفه شبی یادش اومده کابوس دیده...
تهیونگ 🐻
تهیونگ « با حس تکون های شدیدی بدون اینکه چشمام رو باز کنم مچ دست های کوچولوی ا.ت رو گرفتم و پرتش کردم کنار خودم روی تخت.... چی شده بانی؟
ا.ت « ای ای کمرم وحشی... هق خواب بد دیدم ملت داداش دارن ما هم داداش داریم
تهیونگ « چشمام رو باز کردم و بعد از مالیدن چشمای خواب آلودم نگاهی به چهره معصوم و گوگولی ا.ت انداختم و محکم بغلش کردم.... خرگوش کوچولو باز قبل خواب فیلم ترسناک نگاه کردی؟
ا.ت « اوم
تهیونگ « با چشمایی که اندازه پیاز شده بود بهش خیره شدم.... فسقل بچه چطور فیلم نگاه میکنی؟؟؟ مگه من همه فیلم ترسناک ها رو برنداشتم؟؟؟؟
ا.ت « خب... اره اما
تهیونگ « رفتی سراغ صندوقچه من؟؟؟
ا.ت « ته
تهیونگ « فردا صبح خدمتت میرسم... فعلا بگیر صبح سردرد نگیری...
کوک 🐰
ا.ت « با ترس از خواب بیدار شدم و خیلی آروم در اتاق کوک رو باز کردم! خیلی ناز خوابیده بود... اشکام رو با پشت دستم پاک کردم و پاورچین پاورچین خودم رو به تخت کوک رسوندم و با فاصله ازش روی تخت دراز کشیدم.... داداشی امشب هم خواب بد دیدم... محو زیباییش بودم که چشماشو باز کرد! مسخ شده بهش خیره شدم که منو توی آغوشش کشید و در حالی که موهام رو نوازش میکرد گفت
کوک « سوییتی تو باز دوباره خواب بد دیدی؟ چرا؟
ا.ت « نمیدونم... تو مگه خواب نبودی؟؟؟
کوک « چرا اما بوی شیر موز اومد چشمامو باز کردم تو رو دیدم
ا.ت « یاععع کوک من شیر موزم؟؟؟؟
کوک « هعییی خواهر اسکل من! مگه من عاشق شیر موز نیستم؟
ا.ت « خب اره
کوک « تو رو هم با شیر موزام یکی کردم! قدر بدون
ا.ت « به پاس قدردانی برات شیر موز میگیرم
کوک « آفرین... حالا بگیر بخواب
۱۵۱.۵k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.