وقتی موهات بلنده و کلافه ات کرده //🗿✊🐿
وقتی موهات بلنده و کلافه ات کرده //🗿✊🐿
( کوک به عنوان شوهرت )
ا.ت « کلافه برای بار هزارم شونه رو روی موهای بلندم کشیدم تا صاف بشه! اما عین فنر بالا میومد... جیغی کشیدم و شونه رو با عصبانیت پارت کردم اما مصادف شد با اومدن کوک و شونه با شدت به پیشونیش خورد!
کوک « آخخخخ این چه کوفتی بود
ا.ت « اون لحظه دوتا پا داشتم... دوتا دیگه هم قرض گرفتم و با وحشت از اتاق خارج شدم... پشت مبل پذیرایی پناه گرفتم و زیر چشمی اتاق رو زیر نظر گرفتم.... کوک درحالی که پیشونیش قرمز شده بود با عصبانیت اومد بیرون و به اطراف نگاه کرد... کمی بعد خیلی ریلکس آستین لباسش رو تا زد، طوری که دستای ورزیده اش به خوبی قابل رویت بود...
کوک « ا.ت با پای خودت بیای بیرون ممکنه توی تنبیه ات تخفیف بدم
ا.ت « اره ارواح عمت... بیام بیرون به چهل و دو قسمت نامساوی تقسیم میکنی
کوک « *پوزخند.... من که تو رو پیدا میکنم... فکر آینده ات باش
ا.ت « شیرموز تو که اینقدر کینه ای نبودی! بابا حواسم نبود شونه رو پرت کردم
کوک « مرض داری شونه پرت میکنی؟
_کوک باهوش بود... خیلی خیلی خیلی باهوش... با به حرف گرفتن ا.ت رد صداش رو گرفت و وقتی دقیق پشت سرش قرار گرفت از پشت محکم بغلش کرد و سرش رو نزدیک گوش ا.ت برد.... جوری که نفس های گرمش پوست دخترک رو قلقلک میداد
کوک « که حواست نبوده و از یهویی شد... هوم؟
ا.ت « در حال فَک زدن بودم که یهو کوک از پشت بغلم کرد! عطر تیز و مست کننده اش چشم بسته قابل تشخیص بود.... آب دهنم رو به سختی قورت دادم اما این تازه شروع ماجرا بود... برخورد نفس های گرمش به پوستم باعث میشد مور مورم بشه و به اون شونه لعنتی فحش بدم.... کوک... قول میدم برات شیر موز بخرم... بزار برم... تروخدااااا...
کوک « تو یه حرکت ا.ت رو به سمت خودم برگردوندم و پیشونیش رو بوسیدم.... سی ثانیه فرصت داری بگی چرا اون شونه رو پرت کردی
ا.ت « دسته ای از موهام رو توی دستم گرفتم... بعد در حالی که دوباره داغ دلم تازه شده بود گفتم « اینا رو میبینی؟؟؟؟ دقیقا سه ساعت تمامه دارم شونه اشون میکنم صاف نمیشه.... هق میخوام کوتاهش کنمممم...
کوک « وایسا ببینم همین الان چی گفتی؟
ا.ت « موهام رو سه ساعته داشتم شونه میکردم
کوک « نه نه بعدش
ا.ت « اهم.. خب شت... یادم رفته بود کوک روی موهام خیلی حساسه و همیشه وقتی تنهاییم باهاشون بازی میکنه....خب میخوام کوتاهش کنم... کوک خسته ام کرده
کوک « تو غلط میکنی دلبندم... راه بیفت کارت دارم
ا.ت « وارد اتاق شدیم و کوک از توی کشو یه شونه دیگه در اورد.... منو روی تخت نشوند و خودشم پشت سرم نشست.... خیلی آروم و با احتیاط موهام رو شونه میکرد و بعد با گیره های طلایی ای که خودش برام گفته بود تزئیش میکرد.... کوک یه جنتلمن واقعی بود....
( کوک به عنوان شوهرت )
ا.ت « کلافه برای بار هزارم شونه رو روی موهای بلندم کشیدم تا صاف بشه! اما عین فنر بالا میومد... جیغی کشیدم و شونه رو با عصبانیت پارت کردم اما مصادف شد با اومدن کوک و شونه با شدت به پیشونیش خورد!
کوک « آخخخخ این چه کوفتی بود
ا.ت « اون لحظه دوتا پا داشتم... دوتا دیگه هم قرض گرفتم و با وحشت از اتاق خارج شدم... پشت مبل پذیرایی پناه گرفتم و زیر چشمی اتاق رو زیر نظر گرفتم.... کوک درحالی که پیشونیش قرمز شده بود با عصبانیت اومد بیرون و به اطراف نگاه کرد... کمی بعد خیلی ریلکس آستین لباسش رو تا زد، طوری که دستای ورزیده اش به خوبی قابل رویت بود...
کوک « ا.ت با پای خودت بیای بیرون ممکنه توی تنبیه ات تخفیف بدم
ا.ت « اره ارواح عمت... بیام بیرون به چهل و دو قسمت نامساوی تقسیم میکنی
کوک « *پوزخند.... من که تو رو پیدا میکنم... فکر آینده ات باش
ا.ت « شیرموز تو که اینقدر کینه ای نبودی! بابا حواسم نبود شونه رو پرت کردم
کوک « مرض داری شونه پرت میکنی؟
_کوک باهوش بود... خیلی خیلی خیلی باهوش... با به حرف گرفتن ا.ت رد صداش رو گرفت و وقتی دقیق پشت سرش قرار گرفت از پشت محکم بغلش کرد و سرش رو نزدیک گوش ا.ت برد.... جوری که نفس های گرمش پوست دخترک رو قلقلک میداد
کوک « که حواست نبوده و از یهویی شد... هوم؟
ا.ت « در حال فَک زدن بودم که یهو کوک از پشت بغلم کرد! عطر تیز و مست کننده اش چشم بسته قابل تشخیص بود.... آب دهنم رو به سختی قورت دادم اما این تازه شروع ماجرا بود... برخورد نفس های گرمش به پوستم باعث میشد مور مورم بشه و به اون شونه لعنتی فحش بدم.... کوک... قول میدم برات شیر موز بخرم... بزار برم... تروخدااااا...
کوک « تو یه حرکت ا.ت رو به سمت خودم برگردوندم و پیشونیش رو بوسیدم.... سی ثانیه فرصت داری بگی چرا اون شونه رو پرت کردی
ا.ت « دسته ای از موهام رو توی دستم گرفتم... بعد در حالی که دوباره داغ دلم تازه شده بود گفتم « اینا رو میبینی؟؟؟؟ دقیقا سه ساعت تمامه دارم شونه اشون میکنم صاف نمیشه.... هق میخوام کوتاهش کنمممم...
کوک « وایسا ببینم همین الان چی گفتی؟
ا.ت « موهام رو سه ساعته داشتم شونه میکردم
کوک « نه نه بعدش
ا.ت « اهم.. خب شت... یادم رفته بود کوک روی موهام خیلی حساسه و همیشه وقتی تنهاییم باهاشون بازی میکنه....خب میخوام کوتاهش کنم... کوک خسته ام کرده
کوک « تو غلط میکنی دلبندم... راه بیفت کارت دارم
ا.ت « وارد اتاق شدیم و کوک از توی کشو یه شونه دیگه در اورد.... منو روی تخت نشوند و خودشم پشت سرم نشست.... خیلی آروم و با احتیاط موهام رو شونه میکرد و بعد با گیره های طلایی ای که خودش برام گفته بود تزئیش میکرد.... کوک یه جنتلمن واقعی بود....
۱۸۱.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.