𝙿𝙰𝚁𝚃 ²
𝙻𝙾𝚂𝚃 𝙷𝙴𝙰𝚁𝚃
ا/ت: برو خونه ، منم باید برم همین الانشم دیر کردم نگهبان الان میاد مدرسه رو چک کنه
جونگکوک: کجا قراره بری؟
ا/ت: باید به شما توضیح بدم آقای جئون؟
جونگکوک: ن....نه ، متاسفم نباید اون سوالو میپرسیدم
ا/ت: اشکال نداره.....به سلامت
جونگکوک: خدافظ
ا/ت: خدافظ
ا/ت ویو: بعد از رفتن کوک چند لحظه بعد منم رفتم.
از مدرسه بیرون اومدم. تو راه همش ذهنم مشغول بود ، به کوک فکر میکردم. چه دلیلی میتونه داشته باشه که هر روز به بهونه های مختلف بیاد پیشم...
این رفتاراش معذبم میکنه ، باعث میشه جلوش احساس خوبی نداشته باشم....یه بچه دبیرستانی داره منو مسخره خودش میکنه
••••••
'فردا'....
راوی: اون روزم طبق هر روز مشغول کاراش بود که در اتاق یهو با شدت باز شد و باز همون پسر همیشگی جلوی در ظاهر شد...
ا/ت: آه....کوک ترسوندیم
جونگکوک: او ببخشید
ا/ت: چی شده حالا اینجوری اومدی تو؟
جونگکوک: حدس بزن
ا/ت: یالا بگو حوصله حدس اینا ندارم
جونگکوک: قبول شدم
ا/ت: چیو؟
جونگکوک: یااا....بهت گفته بودم که
ا/ت: الان یادم نیست بگو دیگه
جونگکوک: تست داده بودم برای کارآموزی و الان قبول شدم....تو الان مقابل کار آموز کمپانی بیگهیت ایستادی خانم لی
ا/ت: چینچاااا؟
جونگکوک: اوهوم
ا/ت: خوبه ، موفق باشی
جونگکوک: ....نظر دیگه ای نداری؟
ا/ت: بعتر نیست بری سر کلاست؟
جونگکوک: هعی ...... باشه من میرم ، فعلا
جونگکوک ویو: از اتاق بهیاری بیرون اومدم که دیدم مین سو جلوی در ایستاده ، اون دختر محبوب مدرسه بود و تقریبا کل بچه ها روش کراش داشتن ولی اون اصن تایپ من نبود...
مینسو: میشه باهم صحبت کنیم؟
راوی: پسرایی که دورشون جمع شده بودن یهو همزمان باهم شروع کردن به اوووو کشیدن و منتظر جواب جونگکوک بودن
جونگکوک: میتونیش بزاری برای بعد؟
مینسو: باشه فقط ..... این برای توعه
راوی: جاکلیدی رو بهش داد و بعد بدو بدو از اونجا دور شد...
یکی از پسرایی که اونجا وایساده بود گفت: احمقی پسر؟ میدونی چند نفر میخوان که با اون صحبت کنن بعد اونوقت تو راحت از دستش میدی
جونگکوک: بهتره تو به فکر خودت باشی ، اون هرچقدرم که زیبا باشه ولی تایپ من نیست
و بعد از اونجا دور شد.....
•ادامه دارد•
▪︎قلب گمشده▪︎
ا/ت: برو خونه ، منم باید برم همین الانشم دیر کردم نگهبان الان میاد مدرسه رو چک کنه
جونگکوک: کجا قراره بری؟
ا/ت: باید به شما توضیح بدم آقای جئون؟
جونگکوک: ن....نه ، متاسفم نباید اون سوالو میپرسیدم
ا/ت: اشکال نداره.....به سلامت
جونگکوک: خدافظ
ا/ت: خدافظ
ا/ت ویو: بعد از رفتن کوک چند لحظه بعد منم رفتم.
از مدرسه بیرون اومدم. تو راه همش ذهنم مشغول بود ، به کوک فکر میکردم. چه دلیلی میتونه داشته باشه که هر روز به بهونه های مختلف بیاد پیشم...
این رفتاراش معذبم میکنه ، باعث میشه جلوش احساس خوبی نداشته باشم....یه بچه دبیرستانی داره منو مسخره خودش میکنه
••••••
'فردا'....
راوی: اون روزم طبق هر روز مشغول کاراش بود که در اتاق یهو با شدت باز شد و باز همون پسر همیشگی جلوی در ظاهر شد...
ا/ت: آه....کوک ترسوندیم
جونگکوک: او ببخشید
ا/ت: چی شده حالا اینجوری اومدی تو؟
جونگکوک: حدس بزن
ا/ت: یالا بگو حوصله حدس اینا ندارم
جونگکوک: قبول شدم
ا/ت: چیو؟
جونگکوک: یااا....بهت گفته بودم که
ا/ت: الان یادم نیست بگو دیگه
جونگکوک: تست داده بودم برای کارآموزی و الان قبول شدم....تو الان مقابل کار آموز کمپانی بیگهیت ایستادی خانم لی
ا/ت: چینچاااا؟
جونگکوک: اوهوم
ا/ت: خوبه ، موفق باشی
جونگکوک: ....نظر دیگه ای نداری؟
ا/ت: بعتر نیست بری سر کلاست؟
جونگکوک: هعی ...... باشه من میرم ، فعلا
جونگکوک ویو: از اتاق بهیاری بیرون اومدم که دیدم مین سو جلوی در ایستاده ، اون دختر محبوب مدرسه بود و تقریبا کل بچه ها روش کراش داشتن ولی اون اصن تایپ من نبود...
مینسو: میشه باهم صحبت کنیم؟
راوی: پسرایی که دورشون جمع شده بودن یهو همزمان باهم شروع کردن به اوووو کشیدن و منتظر جواب جونگکوک بودن
جونگکوک: میتونیش بزاری برای بعد؟
مینسو: باشه فقط ..... این برای توعه
راوی: جاکلیدی رو بهش داد و بعد بدو بدو از اونجا دور شد...
یکی از پسرایی که اونجا وایساده بود گفت: احمقی پسر؟ میدونی چند نفر میخوان که با اون صحبت کنن بعد اونوقت تو راحت از دستش میدی
جونگکوک: بهتره تو به فکر خودت باشی ، اون هرچقدرم که زیبا باشه ولی تایپ من نیست
و بعد از اونجا دور شد.....
•ادامه دارد•
▪︎قلب گمشده▪︎
۱۹.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.