ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( پارت ۳۴۱ فصل ۳ )
ارامش بخش براي تمدد اعصاب و شروعي تازه.. بروشور پر بود از عکسای مكاني سرسبز و زيبا.. انگار بهشت بود. خيلي خيلي بکر و دست نخورده.. فرد واسه دوست دختر مخفیت بروشور فرستادي؟ جیمین با غیض گفت: فررررد فرد-اهان اهان.. اون فرستاده.. بي اختيار لبخند شادي رو لبم اومد و فکر شيطاني به ذهنم خطور کرد و باز جمله بزرگ تایپ شدشو زمزمه کردم: مکانی آرامش بخش براي تمدد اعصاب و شروعي تازه.. تند گفتم: این چیه؟ فرد-هه... دختره. کوره داداش راحت بزن زیرش جیمین از این بروشورهاي سفر تفریحی و کمپ و این چیزاست..لاي یه پرونده بود گمانم فرد شیطون گفت: پرونده صداش میزنین؟
فرد شیطون :گفت پرونده صداش میزنین؟ جیمین با حرص نفسشو بیرون داد و نوشيدني شو سر کشید. با ذوق گفتم میدونم چیه... نظرت چیه جوزف رو ببریم؟ جیمین گنگ نگام کرد و با غیض گفت: جوزف رو ببریم؟ چي ميگي واسه چي؟ با ذوق گفتم: برای تغییر روحیه اش عاليه.. ببین اون الان تو شرایط خيلي بديه.. باور کن به این تفریح نیاز داره تا اعصابش اروم شه.. نیکول با اشتیاق :گفتاره.. راست میگه... و تند اومد کنارم و به بروشور نگاه کرد.. جیمین با غیض گفت زنش جلوي چشماش مرده. دوتا بچه شو ول کنه بیاد باغ و تفریح؟ اخم کردم و گفتم تا نتونه با خودش و غمش کنار بیاد پدر خوبي نمیشه... به این فضاي سرسبز و اروم نیاز داره و با ذوق و شوق گفتم منم میام. تو هم بايد بياي چون واقعا بهش نیاز داري...تايي ميريم.. نیکول - من از بچه هاش مراقبت میکنم..نظرتون چیه؟ فرد-خیر.. تو از همه سگ تري.. تو هم به تغییر روحیه نیاز داري..بچه ها رو به دنیل و آنالی میسپاریم نیکول دندوناشو به هم فشرد. جیمین اخم کرد و گفت خودتون میبرین و میدوزین و از خودتونم دعوتم میکنین؟ فرد-خره.. پیشنهاد جالبیه.. جیمین آنالی و دنیل خودشون یه نوزاد دارن.. نمیتونن دوتا بچه دیگه رو نگه دارن..عذابه براشون. نيکول خوب... پرستار... همون دختره کیت جیمین با حرص گفت: دوتا بچه رو با پرستاري که هيچي نمیدونیم تنها بذاریم بریم تفریح؟ ازش نیکول با حرص گف: وااااي... خوب من که گفتم.. من تازه از سفر اومدم... حالمم خوبه.. من میمونم و از بچهها مراقبت میکنم..شما تا برین فرد مظلوم لباشو جمع کرد و به نیکول نگاه کرد و گفت:بي تو هرگز... نیکول با غیض گفت:با تو عمراً.. نرد خندید و با شیطنت ارام مظلومانه حمه كريد و به جبین نگاه
نیکول با غیض گفت با تو عمراً ... نرم خندیدم و با شیطنت لبامو مظلومانه جمع کردم و به جیمین نگاه کردم و گفتم: لطفا...
( پارت ۳۴۱ فصل ۳ )
ارامش بخش براي تمدد اعصاب و شروعي تازه.. بروشور پر بود از عکسای مكاني سرسبز و زيبا.. انگار بهشت بود. خيلي خيلي بکر و دست نخورده.. فرد واسه دوست دختر مخفیت بروشور فرستادي؟ جیمین با غیض گفت: فررررد فرد-اهان اهان.. اون فرستاده.. بي اختيار لبخند شادي رو لبم اومد و فکر شيطاني به ذهنم خطور کرد و باز جمله بزرگ تایپ شدشو زمزمه کردم: مکانی آرامش بخش براي تمدد اعصاب و شروعي تازه.. تند گفتم: این چیه؟ فرد-هه... دختره. کوره داداش راحت بزن زیرش جیمین از این بروشورهاي سفر تفریحی و کمپ و این چیزاست..لاي یه پرونده بود گمانم فرد شیطون گفت: پرونده صداش میزنین؟
فرد شیطون :گفت پرونده صداش میزنین؟ جیمین با حرص نفسشو بیرون داد و نوشيدني شو سر کشید. با ذوق گفتم میدونم چیه... نظرت چیه جوزف رو ببریم؟ جیمین گنگ نگام کرد و با غیض گفت: جوزف رو ببریم؟ چي ميگي واسه چي؟ با ذوق گفتم: برای تغییر روحیه اش عاليه.. ببین اون الان تو شرایط خيلي بديه.. باور کن به این تفریح نیاز داره تا اعصابش اروم شه.. نیکول با اشتیاق :گفتاره.. راست میگه... و تند اومد کنارم و به بروشور نگاه کرد.. جیمین با غیض گفت زنش جلوي چشماش مرده. دوتا بچه شو ول کنه بیاد باغ و تفریح؟ اخم کردم و گفتم تا نتونه با خودش و غمش کنار بیاد پدر خوبي نمیشه... به این فضاي سرسبز و اروم نیاز داره و با ذوق و شوق گفتم منم میام. تو هم بايد بياي چون واقعا بهش نیاز داري...تايي ميريم.. نیکول - من از بچه هاش مراقبت میکنم..نظرتون چیه؟ فرد-خیر.. تو از همه سگ تري.. تو هم به تغییر روحیه نیاز داري..بچه ها رو به دنیل و آنالی میسپاریم نیکول دندوناشو به هم فشرد. جیمین اخم کرد و گفت خودتون میبرین و میدوزین و از خودتونم دعوتم میکنین؟ فرد-خره.. پیشنهاد جالبیه.. جیمین آنالی و دنیل خودشون یه نوزاد دارن.. نمیتونن دوتا بچه دیگه رو نگه دارن..عذابه براشون. نيکول خوب... پرستار... همون دختره کیت جیمین با حرص گفت: دوتا بچه رو با پرستاري که هيچي نمیدونیم تنها بذاریم بریم تفریح؟ ازش نیکول با حرص گف: وااااي... خوب من که گفتم.. من تازه از سفر اومدم... حالمم خوبه.. من میمونم و از بچهها مراقبت میکنم..شما تا برین فرد مظلوم لباشو جمع کرد و به نیکول نگاه کرد و گفت:بي تو هرگز... نیکول با غیض گفت:با تو عمراً.. نرد خندید و با شیطنت ارام مظلومانه حمه كريد و به جبین نگاه
نیکول با غیض گفت با تو عمراً ... نرم خندیدم و با شیطنت لبامو مظلومانه جمع کردم و به جیمین نگاه کردم و گفتم: لطفا...
- ۷.۳k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط