(علیک سلام🗿)
(علیک سلام🗿)
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓛𝓸𝓿𝓮♡!
p۱۵♡
که دیدن میونگ وو کلی غدا درست کرده...ا.ت داد زد...
& : غذاااااااااااااااا
و از بغل تهیونگ پرید پایین و رفت شروع کرد...
~ : باشه حالا گشنه...
& : -_-
~ : خوب میگم برادر زن...
€ : هوم؟
~ : بیا صلح کنیم...
€ : باش...بیا غذا بخور حتما ا.ت چیزی نداده بخوری*خنده*
~ : آره گشنمه*خنده*
& : عه اوپااااااااااا*با دهن پر-_-*
~ : باشه عشقم تو بخور*خنده*
(راوی ویو)
سه تایی غذا خوردن و رفتن که بخوابن...
€ : ا.ت و ته...؟
&~ : هوم؟
€ : خوش بگذره*نگاه شیطانی*
& : یاااااااااا-_-منحرف-_-
~ : حالا شایدم یه چیزی شد...*شیطانی*
& : ته ته...؟
~ : هوم؟
& : ببند لطفا...
~ : باش...
€ : بسه برید بخوابید عهههههههه^-^شبتون بخیر^-^
&~ : شب توام بخیر^-^
(ا.ت ویو)
با تهیونگ رفتیم تو اتاق و من خودمو پرت کردم رو تخت که تهیونگ شیطانی نگام می کرد...
& : نه...
~ : چی نه؟
& : فکری که تو سرته...فقط بغل...
~ : یااااااا خیلی بدی...ولی باش^-^
بعد خرفش پرید رو تخت و بغلم کرد و خوابیدیم...
(پرش زمانی به صبح(ا.ت ویو))
بیدار شدم دیدم تهیونگ هنوز خوابه...
& : خیلی کیوت میخوابی خدایااااااااا:)
درحالی که داشتم سرشو ناز میکردم یه بوسه روی گونش زدم که با چشم بسته گفت...
~ : بیدارما...
& : عه...خ.خوب چیزه.................
(اینقد نکش خوب نیس😂😂😂حمایت کنید ببینم🗿)
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓛𝓸𝓿𝓮♡!
p۱۵♡
که دیدن میونگ وو کلی غدا درست کرده...ا.ت داد زد...
& : غذاااااااااااااااا
و از بغل تهیونگ پرید پایین و رفت شروع کرد...
~ : باشه حالا گشنه...
& : -_-
~ : خوب میگم برادر زن...
€ : هوم؟
~ : بیا صلح کنیم...
€ : باش...بیا غذا بخور حتما ا.ت چیزی نداده بخوری*خنده*
~ : آره گشنمه*خنده*
& : عه اوپااااااااااا*با دهن پر-_-*
~ : باشه عشقم تو بخور*خنده*
(راوی ویو)
سه تایی غذا خوردن و رفتن که بخوابن...
€ : ا.ت و ته...؟
&~ : هوم؟
€ : خوش بگذره*نگاه شیطانی*
& : یاااااااااا-_-منحرف-_-
~ : حالا شایدم یه چیزی شد...*شیطانی*
& : ته ته...؟
~ : هوم؟
& : ببند لطفا...
~ : باش...
€ : بسه برید بخوابید عهههههههه^-^شبتون بخیر^-^
&~ : شب توام بخیر^-^
(ا.ت ویو)
با تهیونگ رفتیم تو اتاق و من خودمو پرت کردم رو تخت که تهیونگ شیطانی نگام می کرد...
& : نه...
~ : چی نه؟
& : فکری که تو سرته...فقط بغل...
~ : یااااااا خیلی بدی...ولی باش^-^
بعد خرفش پرید رو تخت و بغلم کرد و خوابیدیم...
(پرش زمانی به صبح(ا.ت ویو))
بیدار شدم دیدم تهیونگ هنوز خوابه...
& : خیلی کیوت میخوابی خدایااااااااا:)
درحالی که داشتم سرشو ناز میکردم یه بوسه روی گونش زدم که با چشم بسته گفت...
~ : بیدارما...
& : عه...خ.خوب چیزه.................
(اینقد نکش خوب نیس😂😂😂حمایت کنید ببینم🗿)
۷.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.