پارت آغاز شیطنت

پارت ۱: آغاز شیطنت

مدرسه‌ی ساکوراهارا - ساعت ۷:۵۰ صبح

هوا خنک بود و برگ‌های درختان گیلاس هنوز بیدار نشده بودند.
دختر موخرمایی آرام از در مدرسه وارد شد. کتابی را محکم در آغوشش گرفته بود و نگاهش را به زمین دوخته بود؛ انگار چیزی در ذهنش تکرار می‌شد، چیزی که فقط خودش ازش خبر داشت.

اسمش میوکا بود.
آرام، کم‌حرف، و همیشه تو فکر.

از کنار تابلو اعلانات رد شد که صدایی پرانرژی از پشت سرش پرید بیرون:

— «هوووی! خانومِ درون‌گرا! امروز هم قراره منو نادیده بگیری؟»

او حتی لازم نبود برگردد. این صدا را از هرجای دنیا می‌شناخت.
هاروتو.
پسر شوخ و بی‌رحمانه کنجکاوی که همیشه درحال سر به سر گذاشتن با او بود.

میوکا مکثی کرد، کتاب را کمی بالاتر گرفت و با صدایی نرم گفت:
— «سلام...»

هاروتو لبخند شیطنت‌آمیزی زد و در کنارش راه افتاد.
— «تو همیشه با همین حالت خسته سلام می‌کنی؟ نکنه شب با یه عالمه فکر خوابیدی؟»

میوکا نگاهش نکرد، اما زیر لب گفت:
— «شاید.»

هاروتو سرش را کج کرد، کمی جلوتر دوید، برگشت و رو به روی او ایستاد:
— «تو یه راز بزرگی هستی، میوکا. یه معما... و من عاشق حل کردن معماهام.»

میوکا لحظه‌ای سرش را بلند کرد. برای چشمکی که هاروتو زد، هیچ واکنشی نشان نداد. فقط آهسته از کنارش رد شد و گفت:
— «و من دوست ندارم معما باشم.»

هاروتو برگشت و به او که دور می‌شد نگاه کرد.
لبخندش پهن‌تر شد.
— «اممم... چالش‌برانگیزه. خیلی هم خوب.»

پایان پارت اول



خوشتون اومد پارت بعدی رو بزارم؟
دیدگاه ها (۱۹)

هوم. چالش ناشناس https://harfeto.timefriend.net/174827605829...

پارت ۲: کلاس شروع می‌شه، بازی هم همینطورساعت ۸:۱۰ – کلاس دوم...

فقط .. منم که اشتباه شنیدم؟💀

واقعا ذوق...((:خب زمین مثل بقیه سیارات قمر نداره اما چون ماه...

میان عشق و درد---پارت چهارم:اون بعدازظهر، تهیونگ یونا رو به ...

میان عشق و دردپارت دوم:یه روز بارونی بود و یونا مجبور شد با ...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط