Part ⁸¹
Part ⁸¹
اولجان: واقعا که جای دستت درد نکنه این حرفارو میگی دارم نصیحتت میکنم بدبخت
الیف:تو یکی نمیخواد بقیه رو نصیحت کنی
رسول و اورهان:بسه دیگه ععععع زشته
اتاق ایبیکه
آیلا:خب الان ما باید این بچه رو چی صدا بزنیم
ایبیکه و برک:آرات
اولجان:میگم امید جان قشنگ تر نبود
الیف: اولجان خفه شو چرا باید همچین اسمی رو بزارن؟
اولجان:چون قیافش به داییش رفته گفتم اسمشم شبیه من بود خیلی خوب میشد
الیف: اولجانننن گمشووو بیرونننن تا نکشتمتتتت
دوهفته بعد
دکتر :خب تبریک میگم هم بچه ها هم همسرتون سالمن میتونید ببینیدشون
دوروک:باشه خیلی ممنون
بچه هارو آوردن
نباحت:وایییییی عاکف ببین چقدر نازن این دوتا
عاکف:اره پسره مثل دوروکه دوروک اتاکول ورژن دو
نباحت:از دست تو عاکف
امل:آخ جون خاله شدم
عمر:عمه هم میشی عزیزم
ولی: اما دختره شبیه آسیه ست
خدیجه:اره آسیه هم بچه بود دقیقا همین شکلی بود
قدیر: اره
عمر:امان دوروکو ببین بچه هاشو ندید اول رفت پیش عشقش
سوسن: عاشق دیگه عاشق کاش بعضیا یاد بگیرن
عمر: عشقم مگه من چیکار کردم که تیکه میندازی ؟
سوسن:هیچی همینطوری گفتم
اتاق آسیه
برک:خدا صبرت بده داداش از این به بعد دیگه نمیتونی شبا راحت بخوابی این حرفو منی که چند هفته ست خواب به چشمم نیومده دارم بهت میگم
دوروک:از الان داری استرس میدید دمتون گرم
عاکف:خب اسمشون چی؟
دوروک: آراز و آنیسا
ملیسا: داداش مگه قرار نبود بزاری سرکان و مارال ؟
دوروک:نه پشیمون شدم
عاکف:میگم میخوای الان اسم نزاری شاید تا چند روز دیگه اسم بهتری پیدا کردی؟هان؟
دوروک:😒
بقیه:😂
چند روز بعد
ایبیکه:وای پسر بشین دیگه سرگیجه گرفتم انقد راه رفتی
اولجان:چیکار کنم خب استرس دارم
الیف:میشینی یا با روش خودم کاری کنم بشینی؟
اولجان: الیف جون چرا خشونت به خرج میدی اروم باش بنظرم با گفت و گو میتونیم حلش کنیم
الیف: آفرین
دکتر: خب تبریک میگم
اولجان: الان میتونم زنمو ببینم؟
دکتر:اره
اولجان: واقعا که جای دستت درد نکنه این حرفارو میگی دارم نصیحتت میکنم بدبخت
الیف:تو یکی نمیخواد بقیه رو نصیحت کنی
رسول و اورهان:بسه دیگه ععععع زشته
اتاق ایبیکه
آیلا:خب الان ما باید این بچه رو چی صدا بزنیم
ایبیکه و برک:آرات
اولجان:میگم امید جان قشنگ تر نبود
الیف: اولجان خفه شو چرا باید همچین اسمی رو بزارن؟
اولجان:چون قیافش به داییش رفته گفتم اسمشم شبیه من بود خیلی خوب میشد
الیف: اولجانننن گمشووو بیرونننن تا نکشتمتتتت
دوهفته بعد
دکتر :خب تبریک میگم هم بچه ها هم همسرتون سالمن میتونید ببینیدشون
دوروک:باشه خیلی ممنون
بچه هارو آوردن
نباحت:وایییییی عاکف ببین چقدر نازن این دوتا
عاکف:اره پسره مثل دوروکه دوروک اتاکول ورژن دو
نباحت:از دست تو عاکف
امل:آخ جون خاله شدم
عمر:عمه هم میشی عزیزم
ولی: اما دختره شبیه آسیه ست
خدیجه:اره آسیه هم بچه بود دقیقا همین شکلی بود
قدیر: اره
عمر:امان دوروکو ببین بچه هاشو ندید اول رفت پیش عشقش
سوسن: عاشق دیگه عاشق کاش بعضیا یاد بگیرن
عمر: عشقم مگه من چیکار کردم که تیکه میندازی ؟
سوسن:هیچی همینطوری گفتم
اتاق آسیه
برک:خدا صبرت بده داداش از این به بعد دیگه نمیتونی شبا راحت بخوابی این حرفو منی که چند هفته ست خواب به چشمم نیومده دارم بهت میگم
دوروک:از الان داری استرس میدید دمتون گرم
عاکف:خب اسمشون چی؟
دوروک: آراز و آنیسا
ملیسا: داداش مگه قرار نبود بزاری سرکان و مارال ؟
دوروک:نه پشیمون شدم
عاکف:میگم میخوای الان اسم نزاری شاید تا چند روز دیگه اسم بهتری پیدا کردی؟هان؟
دوروک:😒
بقیه:😂
چند روز بعد
ایبیکه:وای پسر بشین دیگه سرگیجه گرفتم انقد راه رفتی
اولجان:چیکار کنم خب استرس دارم
الیف:میشینی یا با روش خودم کاری کنم بشینی؟
اولجان: الیف جون چرا خشونت به خرج میدی اروم باش بنظرم با گفت و گو میتونیم حلش کنیم
الیف: آفرین
دکتر: خب تبریک میگم
اولجان: الان میتونم زنمو ببینم؟
دکتر:اره
۵.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.