Part ⁸²
Part ⁸²
شنگول: اینکه شبیه اون مار زرده
سوزان: شنگول خانم لطفاً میشه در مورد دخترم درست حرف بزنید
شنگول: مگه دروغ میگم
اورهان: ععععع زشته دیگه زن خجالت بکش
ایبیکه: اولجان الان ما اینو چی صدا کنیم؟
اولجان: اول اینکه اینو به درخت میگن با بچم درست صحبت کن ، دوم اینکه واییی خاک تو سرم یادمون رفت اسم انتخاب کنیم
ایبیکه: خداروشکر
عمر: باشه باشه دعوا نکنید خیر سرت بابای یه بچه شدی هنوز مثل بچهها دعوا میکنی تو هم همینطور ایبیکه ، بنظرم اسمشو بزارید آلپ
اولجان:اره خیلی هم خوبه آفرین پسر عموی باهوشم، آلپ بابا
خونه ی رسول
الیف:بابا منو سارپ میخوایم ازدواج کنیم
برک: چییییییی ؟
الیف:منو سارپ میخوایم ازدواج کنیم
برک:تو و سارپ غلط میکنین
ایبیکه:برکککک
الیف:واااا داداش چرا ؟ما الان چند ماهه با همیم شما یک ماهم از رابطتون نگذشته بود که ازدواج کردین
برک:به تو چه ما فرق میکنیم
الیف: ببخشید ولی چه فرقی ؟
رسول: بچه هاااا بسه ، من و مادرت مشکلی نداریم دخترم
برک:ولی من دارم
الیف: وقتی مامان و بابای عزیزم اجازه دادن تو کی باشی که اجازه ندی ؟
برک:چی؟با من اینطوری حرف میزنی ؟ ایبیکه اینا همش تقصیر اون اولجانه ها
ایبیکه:برک جون به داداش بیچاره من چه ربطی داره ؟ همش همه چیو میندازین تقصیر اون مادر مرده
برک:خوب شد الان مامانت اینجا نیست وگرنه بچهی منو بی مادر میکرد ، خداروشکر مادرت زندست
ایبیکه:وایی اشتباه شد تقصیر اون مادر زنده چیه ؟
الیف: پس دو روز دیگه ازدواج میکنیم
برک:چرا انقد زود؟
الیف:چون دوست دارم؟
رسول: باشه دخترم
آیلا: یه دفعه نظر منو نپرسی آقا رسول؟
رسول: یعنی موافق نیستی؟
آیلا:چرا هستم
دو روز بعد
عاقد:خب شما الیف اوزکایا سارپ ییلماز رو به عنوان همسر خود قبول میکنید ؟
الیف:بلهههه
عاقد:شما سارپ ییلماز الیف اوزکایا رو به عنوان همسر خود میپذیرید؟
سارپ:بلههههههه
عاقد:خب میتونید همسرتونو ببوسید
سارپ میخواست ببوسیه که برک رو میبینه که داره با نگاش سارپو میخوره
سارپ مسیر سرشو عوض میکنه و پیشونی الیف رو میبوسه
الیف: عع چی شد عشقم ؟
سارپ: هیچی به داداشت یه نگاه بنداز میفهمی
الیف: داداش چرا اینطوری نگاه میکنی ؟
برک: چطوری نگاه میکنم؟
الیف:من اون نگاه رو میشناسم از صد تا فحش بدتره
دو روز بعد
اولجان: پسر عمو بگم من اسم براش میزارم
عمر:باشه اول بزار بدنیا بیاد
دکتر:خب تبریک میگم یه دختر خوشگل مثل پدر و مادرش
عمر: ممنون خانم دکتر میتونم همسرمو ببینم ؟
دکتر: بله
اولجان:قربونت برم بگو عمو اولجان بگو
بچه شروع میکنه به گریه کردم
اولجان: دنیز جون قرارمون این نبود چرا گریه میکنی ؟
الیف: اولجان گمشو اونور
آسیه:بده به من بچه رو اولجان
شنگول: اینکه شبیه اون مار زرده
سوزان: شنگول خانم لطفاً میشه در مورد دخترم درست حرف بزنید
شنگول: مگه دروغ میگم
اورهان: ععععع زشته دیگه زن خجالت بکش
ایبیکه: اولجان الان ما اینو چی صدا کنیم؟
اولجان: اول اینکه اینو به درخت میگن با بچم درست صحبت کن ، دوم اینکه واییی خاک تو سرم یادمون رفت اسم انتخاب کنیم
ایبیکه: خداروشکر
عمر: باشه باشه دعوا نکنید خیر سرت بابای یه بچه شدی هنوز مثل بچهها دعوا میکنی تو هم همینطور ایبیکه ، بنظرم اسمشو بزارید آلپ
اولجان:اره خیلی هم خوبه آفرین پسر عموی باهوشم، آلپ بابا
خونه ی رسول
الیف:بابا منو سارپ میخوایم ازدواج کنیم
برک: چییییییی ؟
الیف:منو سارپ میخوایم ازدواج کنیم
برک:تو و سارپ غلط میکنین
ایبیکه:برکککک
الیف:واااا داداش چرا ؟ما الان چند ماهه با همیم شما یک ماهم از رابطتون نگذشته بود که ازدواج کردین
برک:به تو چه ما فرق میکنیم
الیف: ببخشید ولی چه فرقی ؟
رسول: بچه هاااا بسه ، من و مادرت مشکلی نداریم دخترم
برک:ولی من دارم
الیف: وقتی مامان و بابای عزیزم اجازه دادن تو کی باشی که اجازه ندی ؟
برک:چی؟با من اینطوری حرف میزنی ؟ ایبیکه اینا همش تقصیر اون اولجانه ها
ایبیکه:برک جون به داداش بیچاره من چه ربطی داره ؟ همش همه چیو میندازین تقصیر اون مادر مرده
برک:خوب شد الان مامانت اینجا نیست وگرنه بچهی منو بی مادر میکرد ، خداروشکر مادرت زندست
ایبیکه:وایی اشتباه شد تقصیر اون مادر زنده چیه ؟
الیف: پس دو روز دیگه ازدواج میکنیم
برک:چرا انقد زود؟
الیف:چون دوست دارم؟
رسول: باشه دخترم
آیلا: یه دفعه نظر منو نپرسی آقا رسول؟
رسول: یعنی موافق نیستی؟
آیلا:چرا هستم
دو روز بعد
عاقد:خب شما الیف اوزکایا سارپ ییلماز رو به عنوان همسر خود قبول میکنید ؟
الیف:بلهههه
عاقد:شما سارپ ییلماز الیف اوزکایا رو به عنوان همسر خود میپذیرید؟
سارپ:بلههههههه
عاقد:خب میتونید همسرتونو ببوسید
سارپ میخواست ببوسیه که برک رو میبینه که داره با نگاش سارپو میخوره
سارپ مسیر سرشو عوض میکنه و پیشونی الیف رو میبوسه
الیف: عع چی شد عشقم ؟
سارپ: هیچی به داداشت یه نگاه بنداز میفهمی
الیف: داداش چرا اینطوری نگاه میکنی ؟
برک: چطوری نگاه میکنم؟
الیف:من اون نگاه رو میشناسم از صد تا فحش بدتره
دو روز بعد
اولجان: پسر عمو بگم من اسم براش میزارم
عمر:باشه اول بزار بدنیا بیاد
دکتر:خب تبریک میگم یه دختر خوشگل مثل پدر و مادرش
عمر: ممنون خانم دکتر میتونم همسرمو ببینم ؟
دکتر: بله
اولجان:قربونت برم بگو عمو اولجان بگو
بچه شروع میکنه به گریه کردم
اولجان: دنیز جون قرارمون این نبود چرا گریه میکنی ؟
الیف: اولجان گمشو اونور
آسیه:بده به من بچه رو اولجان
۵.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.