Part⁷⁹
Part⁷⁹
قدیر: آها باشه خداحافظ
ملیسا:خب چی شد ؟
قدیر: دوقلو ان یه پسر یه دختر
ملیسا:وااییییی خدا یعنی من دارم عمهی دوتا بچه میشم
دوروک: عشقم
آسیه:جانم
دوروک:اسمشونو چی بزاریم؟
آسیه: هنوز برای اسم گذاشتن زوده
دوروک:باشه
شب
قدیر: الله الله یعنی چی شده ؟
ملیسا:نمیدونم فقط مامانم گفت که زود بریم ویلا
بچه ها: سورپرایززززز
قدیر:چی؟
ملیسا: تولدت مبارک عشقم
قدیر:😄 واییی بچه ها ممنون
ملیسا قدیر رو بغل میکنه و عاکف رو شو میکنه اونور
نباحت با خنده: الله الله چی شد عاکف ؟ حسودیت شد؟
دوروک:بابا؟ واقعا حسودیت شد که ملیسا قدیر رو بغل کرد
عاکف:نه
احمد:اره جون خودت
عاکف:ببین امشب تولد دامادمه نمیخوام الکی باهات بحث کنم
سوسن حالش بد میشه میره دستشویی
عمر: عشقم چی شد؟ حالت خوبه ؟
سوسن:اره خوبم
اولجان برف شادی میزنه به صورت قدیر
قدیر:نکن پسر مگه بچه ای ؟
ایبیکه: کاش بچه بود بچه ها از این بیشتر میفهمن این فقط قد دراز کرده وگرنه عقل که نداره
اولجان:😒ممنون از تعریفت
هاریکا: خب حالا که همتون اینجایید منم میخوام یه چیزی بگم
اولجان:بگو عشقم اصن سه تا چیز بگو
هاریکا:منم باردارم
اولجان:چیییییییییییییییی؟
هاریکا:من حامله ام
اولجان: عشقمممممممممم
هاریکارو بغل میکنه و میچرخونه
هاریکا: اولجانننن یواش
اولجان: ببخشید ، وایسا ببینم چرا به من نگفتی ؟
هاریکا:منم صبح فهمیدم خواستم سورپرایزتون کنم
ایبیکه: پدر و مادری که شما باشید بچش معلومه چی در میاد
هاریکا:مگه ما چمونه؟
ایبیکه:چتون نیست (یواش میگه) نه هاریکا جون منظورم اینه که چون شما خیلی خوبین بچه تون هم حتماً خیلی خوب میشه
اولجان:البته
عمر :خدا بخیر کنه
سارپ: دقت کرده باشی عمر دوباره قراره دایی بشی
عمر: میشه گفت تو هم یجورایی داری دایی میشی آسیه و هاریکا خواهرای منن منم داداش شما پس تو هم داری یجورایی دایی میشی
سارپ:اره
یاسمین:یعنی منم یجورایی خاله میشم
آسیه:اره
اولجان کیک رو میزنه توی صورت قدیر
ملیسا: اولجانننن نکن ععععع
آسیه: پسر تو روانی ای چیزی هستی؟از همین الان دلم برای بچه تون میسوزه
هاریکا:چه ربطی داره ؟
دوروک:هیچی
صبح
سوسن دوباره حالش بد میشه
عمر: عشقم چی شد ؟خوبی ؟
سوسن:اره
عمر: نه خوب نیستی باید بریم دکتر
سوسن:باشه
دکتر : خب چیزی نیست توی این مدت طبیعیه
عمر:کدوم مدت؟
دکتر: یعنی شما نمیدونید که همسرتون باردار هستن؟
عمر و سوسن:چییییییییییییی؟
دکتر: لطفاً آروم باشید اینجا بیمارستانه
عمر: ببخشید یعنی من دارم بابا میشم؟
دکتر :بله
سوسن رو بغل میکنه
قدیر: آها باشه خداحافظ
ملیسا:خب چی شد ؟
قدیر: دوقلو ان یه پسر یه دختر
ملیسا:وااییییی خدا یعنی من دارم عمهی دوتا بچه میشم
دوروک: عشقم
آسیه:جانم
دوروک:اسمشونو چی بزاریم؟
آسیه: هنوز برای اسم گذاشتن زوده
دوروک:باشه
شب
قدیر: الله الله یعنی چی شده ؟
ملیسا:نمیدونم فقط مامانم گفت که زود بریم ویلا
بچه ها: سورپرایززززز
قدیر:چی؟
ملیسا: تولدت مبارک عشقم
قدیر:😄 واییی بچه ها ممنون
ملیسا قدیر رو بغل میکنه و عاکف رو شو میکنه اونور
نباحت با خنده: الله الله چی شد عاکف ؟ حسودیت شد؟
دوروک:بابا؟ واقعا حسودیت شد که ملیسا قدیر رو بغل کرد
عاکف:نه
احمد:اره جون خودت
عاکف:ببین امشب تولد دامادمه نمیخوام الکی باهات بحث کنم
سوسن حالش بد میشه میره دستشویی
عمر: عشقم چی شد؟ حالت خوبه ؟
سوسن:اره خوبم
اولجان برف شادی میزنه به صورت قدیر
قدیر:نکن پسر مگه بچه ای ؟
ایبیکه: کاش بچه بود بچه ها از این بیشتر میفهمن این فقط قد دراز کرده وگرنه عقل که نداره
اولجان:😒ممنون از تعریفت
هاریکا: خب حالا که همتون اینجایید منم میخوام یه چیزی بگم
اولجان:بگو عشقم اصن سه تا چیز بگو
هاریکا:منم باردارم
اولجان:چیییییییییییییییی؟
هاریکا:من حامله ام
اولجان: عشقمممممممممم
هاریکارو بغل میکنه و میچرخونه
هاریکا: اولجانننن یواش
اولجان: ببخشید ، وایسا ببینم چرا به من نگفتی ؟
هاریکا:منم صبح فهمیدم خواستم سورپرایزتون کنم
ایبیکه: پدر و مادری که شما باشید بچش معلومه چی در میاد
هاریکا:مگه ما چمونه؟
ایبیکه:چتون نیست (یواش میگه) نه هاریکا جون منظورم اینه که چون شما خیلی خوبین بچه تون هم حتماً خیلی خوب میشه
اولجان:البته
عمر :خدا بخیر کنه
سارپ: دقت کرده باشی عمر دوباره قراره دایی بشی
عمر: میشه گفت تو هم یجورایی داری دایی میشی آسیه و هاریکا خواهرای منن منم داداش شما پس تو هم داری یجورایی دایی میشی
سارپ:اره
یاسمین:یعنی منم یجورایی خاله میشم
آسیه:اره
اولجان کیک رو میزنه توی صورت قدیر
ملیسا: اولجانننن نکن ععععع
آسیه: پسر تو روانی ای چیزی هستی؟از همین الان دلم برای بچه تون میسوزه
هاریکا:چه ربطی داره ؟
دوروک:هیچی
صبح
سوسن دوباره حالش بد میشه
عمر: عشقم چی شد ؟خوبی ؟
سوسن:اره
عمر: نه خوب نیستی باید بریم دکتر
سوسن:باشه
دکتر : خب چیزی نیست توی این مدت طبیعیه
عمر:کدوم مدت؟
دکتر: یعنی شما نمیدونید که همسرتون باردار هستن؟
عمر و سوسن:چییییییییییییی؟
دکتر: لطفاً آروم باشید اینجا بیمارستانه
عمر: ببخشید یعنی من دارم بابا میشم؟
دکتر :بله
سوسن رو بغل میکنه
۴.۲k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.