𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
تهیونگ
ساعت ۹،۳۰ بود ساعت ۱۰ برنامه شروع میشد پس ما باید زود تر میرفتیم
همین که از ماشین پیاده شدم خبر نگارا دورم حلقه زدن و همشون شروع کردن به عکس گرفتن و سوال پرسیدن
خبرنگار : آقای کیم تهیونگ شما هنوز سینگل هستید؟
تهیونگ : بله
خبرنگار : پس چرا حضور خودتون رو اینجا اعلام کردین این برنامه آیدل ها و پارتنر هاشون هست پس شما چرا تنهایید
تهیونگ : من دوست دختر ندارم ولی دلیل نمیشه که توی این برنامه شرکت نکنم وقتی برام دعوت نامه فرستادن
خبرنگار : آقای تهیونگ......
خبرنگار : لطفا یه بقیه سوالات جواب بدید..
خبر نگار : صبر کنید آقای تهیو.......
خبرنگار : شما چه طور.....
بادیگارد هام نزاشتن خبرنگار ها ادامه حرف شون رو بزنن این برای من خیلی فرصت خوبی بود اگه چند سوال دیگه می پرسیدن قطعا همه چی رو لو میدادم
وقتی رفتم تو همه بهم ادای احترام کردن همشون منم میشناختن به حرهال من در سطح جهانی معروف هستم روی یه صندلی نشستم به ا/ت پیام دادم
صندلی ۷ ردیف ۶ روبه روی صفحه نمایشگر
ا/ت : اوکی الان میام
ویو ا/ت
رسیده بودم ولی جلوی در نگهبان ها ازم کارت دعوت یا کارت شناسایی خواستن منم گفتم کارآموز هستم خوش بختانه تونستم برم تو
پیام تهیونگ رو خوندم یکم دونبالش گشتم تا پیداش کردم رفتم پیشش اول بهش ادای احترام کردم تا کسی شک نکنه اونم بهم لبخند زد منم نشستم کنارش
تهیونگ : ا/ت این چه لباسیه پوشیدی آخه؟
ا/ت : چرا مگه خوشگل نشدم؟
تهیونگ : چون خوشگل شدی نمیخوام کسی به دوست دخترم نظر داشته باشه
(آروم با هم حرف میزنن و جلو شون رو نگاه میکنن تا کسی متوجه نشه)
ا/ت ویو : یه لحظه حواسم پرت سرم رو گردوندم سمتش تا نگاش کنم وقتی اون طوری اعصبانی شده بود خیلی کیوت بود دلم میخواست همون جا بوسش کنم
همون طور مهوش شده بودم
که چراغ های بای سرمون روشن شد چراغ های رنگی روی استیج هم روشن شدن همه شروع کردن به جیغ و دست زدن
ادامه دارد.........
شرایط
لایک ۹
کامنت ۱۱
فالو ۲
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
تهیونگ
ساعت ۹،۳۰ بود ساعت ۱۰ برنامه شروع میشد پس ما باید زود تر میرفتیم
همین که از ماشین پیاده شدم خبر نگارا دورم حلقه زدن و همشون شروع کردن به عکس گرفتن و سوال پرسیدن
خبرنگار : آقای کیم تهیونگ شما هنوز سینگل هستید؟
تهیونگ : بله
خبرنگار : پس چرا حضور خودتون رو اینجا اعلام کردین این برنامه آیدل ها و پارتنر هاشون هست پس شما چرا تنهایید
تهیونگ : من دوست دختر ندارم ولی دلیل نمیشه که توی این برنامه شرکت نکنم وقتی برام دعوت نامه فرستادن
خبرنگار : آقای تهیونگ......
خبرنگار : لطفا یه بقیه سوالات جواب بدید..
خبر نگار : صبر کنید آقای تهیو.......
خبرنگار : شما چه طور.....
بادیگارد هام نزاشتن خبرنگار ها ادامه حرف شون رو بزنن این برای من خیلی فرصت خوبی بود اگه چند سوال دیگه می پرسیدن قطعا همه چی رو لو میدادم
وقتی رفتم تو همه بهم ادای احترام کردن همشون منم میشناختن به حرهال من در سطح جهانی معروف هستم روی یه صندلی نشستم به ا/ت پیام دادم
صندلی ۷ ردیف ۶ روبه روی صفحه نمایشگر
ا/ت : اوکی الان میام
ویو ا/ت
رسیده بودم ولی جلوی در نگهبان ها ازم کارت دعوت یا کارت شناسایی خواستن منم گفتم کارآموز هستم خوش بختانه تونستم برم تو
پیام تهیونگ رو خوندم یکم دونبالش گشتم تا پیداش کردم رفتم پیشش اول بهش ادای احترام کردم تا کسی شک نکنه اونم بهم لبخند زد منم نشستم کنارش
تهیونگ : ا/ت این چه لباسیه پوشیدی آخه؟
ا/ت : چرا مگه خوشگل نشدم؟
تهیونگ : چون خوشگل شدی نمیخوام کسی به دوست دخترم نظر داشته باشه
(آروم با هم حرف میزنن و جلو شون رو نگاه میکنن تا کسی متوجه نشه)
ا/ت ویو : یه لحظه حواسم پرت سرم رو گردوندم سمتش تا نگاش کنم وقتی اون طوری اعصبانی شده بود خیلی کیوت بود دلم میخواست همون جا بوسش کنم
همون طور مهوش شده بودم
که چراغ های بای سرمون روشن شد چراغ های رنگی روی استیج هم روشن شدن همه شروع کردن به جیغ و دست زدن
ادامه دارد.........
شرایط
لایک ۹
کامنت ۱۱
فالو ۲
۲۱.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.