خواهر گربه 🐱 پارت ۵
خواهر گربه 🐱 پارت ۵
ا.ت: میخوام قیافه تو وقتی دارن میبرند به زندان ببینم .
باجی : خواهرم خواهرمممم خواهر عزیزم قوربونت برم دورت بگردم جان چیفویو تو رو خدا
ا.ت : ببند
چیفویو: من تو عمرم همچین کاری نکردم ا.ت چان
ا.ت : باشه ولی باید بری زندان باجی
دراکن : باجی این خواهرت چه علاقه ای به زندان داره
باجی : ببینید ا.ت همیشه دنبال راهی که منو بندازه زندان و منم دنبال راهی ام که ایشون رو بندازم خونه. ی شوهر
باجی : اتفاقاً داشتم فکر می کردم که ا.ت رو بدم به چیفویو
چیفویو لبو رو هم رد میکنه
ا.ت : تو گوه میخوری هم راه چیفویو احمقا شما چه غلتی می کنید الان باید آرومم کنید که به مامان بگم شوخی بود شما دوتا که وضع رو برای خودتون بد تر کردین الان زنگ میزنم پلیس فردا صبح اول وقت بیان ببرنتون
چیفویو: باجی سان ب..بیا ف.. فعلاً کاری به کار ا.ت چان نداشته باشیم
باجی : ا.ت ببین تا یه هفته هر چی خواستی با منو چیفویو
ا.ت : یه هفته خیلی کم نیست دو هفته
باجی : باشه ولی میگی که همش یک شوخی بود
ا.ت : اه دیگه نمی تونم بندازمت به زندان اشکال ندارد تو پسر صالحی نیستی فردا دوباره کار دست خودت میدی اونوقت میندازمت به زندان
خلاصه فردا بعد از ظهر
باجی : ا.ت پاشو میریم به خونه ی چیفویو
ا.ت: باشههههههههههه
در خونه ی چیفویو
باجی : سلام
چیفویو: سلام باجی سان بیاین تو و سلام ا.ت چان
ا.ت : سلام
باجی : چیفویو ا.ت رو به تو میسپارم و بای
ا.ت : باجی وایستا ببینم چییییییییییییی با داد
که چیفویو ا.ت رو میکشه به داخل و .................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کرم دارم کرم باییی 😅♥️♥️
ا.ت: میخوام قیافه تو وقتی دارن میبرند به زندان ببینم .
باجی : خواهرم خواهرمممم خواهر عزیزم قوربونت برم دورت بگردم جان چیفویو تو رو خدا
ا.ت : ببند
چیفویو: من تو عمرم همچین کاری نکردم ا.ت چان
ا.ت : باشه ولی باید بری زندان باجی
دراکن : باجی این خواهرت چه علاقه ای به زندان داره
باجی : ببینید ا.ت همیشه دنبال راهی که منو بندازه زندان و منم دنبال راهی ام که ایشون رو بندازم خونه. ی شوهر
باجی : اتفاقاً داشتم فکر می کردم که ا.ت رو بدم به چیفویو
چیفویو لبو رو هم رد میکنه
ا.ت : تو گوه میخوری هم راه چیفویو احمقا شما چه غلتی می کنید الان باید آرومم کنید که به مامان بگم شوخی بود شما دوتا که وضع رو برای خودتون بد تر کردین الان زنگ میزنم پلیس فردا صبح اول وقت بیان ببرنتون
چیفویو: باجی سان ب..بیا ف.. فعلاً کاری به کار ا.ت چان نداشته باشیم
باجی : ا.ت ببین تا یه هفته هر چی خواستی با منو چیفویو
ا.ت : یه هفته خیلی کم نیست دو هفته
باجی : باشه ولی میگی که همش یک شوخی بود
ا.ت : اه دیگه نمی تونم بندازمت به زندان اشکال ندارد تو پسر صالحی نیستی فردا دوباره کار دست خودت میدی اونوقت میندازمت به زندان
خلاصه فردا بعد از ظهر
باجی : ا.ت پاشو میریم به خونه ی چیفویو
ا.ت: باشههههههههههه
در خونه ی چیفویو
باجی : سلام
چیفویو: سلام باجی سان بیاین تو و سلام ا.ت چان
ا.ت : سلام
باجی : چیفویو ا.ت رو به تو میسپارم و بای
ا.ت : باجی وایستا ببینم چییییییییییییی با داد
که چیفویو ا.ت رو میکشه به داخل و .................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کرم دارم کرم باییی 😅♥️♥️
۱۱.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.