خواهر گربه 🐱 پارت ۳
خواهر گربه 🐱 پارت ۳
ویو باجی
نزاشتم که اون احمقا حرفاشونو ادامه بدن با مشت رفتم تو صورتشون داشتم همین جوری میزدمشون که چیفویو هم اومد یجوری زد که منم مونده بودم اونم عصبانی بود بلند گفتم
باجی : احمقا یک بار دیگه در مورد خواهر من حرف بزنید میکش متون
همه پسرا با سر تایید کردن و منو چیفویو رفتیم
پایان فلش بک
باجی : ا.ت بیا بریم
ا.ت: باوشهههه
ا.ت مثل همیشه با لحن بی حس و حالش حرف زد واقعا چجوری فقط با حرف زدن مردم عاشقش میشن
ویو راوی بله بنده😎یکی نیست بگه فاز این چی
باجی همراه ا.ت و چیفویو داشتن به سمت گنگ میرفتن که ا.ت گفت
ا.ت: باجی برام بستنی بگیر
باجی : خودت بگیر
ا.ت: ببین من آخر تو رو میندازم زندان
چیفویو دم گوش باجی
چیفویو : باجی سان ا.ت چان علاقه ی زیادی به زندان داره چون دیروزم به انداختنت به زندان اشاره کرد
باجی : اه آره اون دنبال بهانه ای که منو بندازه زندان
چیفویو : چرا آخه
باجی : نمی دونم همیشه ی خدا دنبال انداختنم توی زندانه برو از خودش بپرس
ا.ت : شما دوتا دارین در مورد چی حرف میزنین
هر دوتاشون : هیچی
پرش زمانی کنار گنگ
ا.ت : منو به کدوم جهندمی آوردین
باجی : 😤
دراکن : باجی چیفویو چه عجب بلاخره اومدین
باجی 😤😤😤😤
که همه نگاهشون رو به ا.ت میدن
ا.ت هم متوجه ی نگاه های سنگین میشه بازم با همون لحن ساده اش گفت
ا.ت : اسم من ا.ت کیسوکه است خواهر کوچکتر باجی هستم و ۱۴ سالمه ( توجه داشته باشید باجی اینا ۱۶ سالشونه بغیر از چیفویو و تاکه میچی و... که ۱۵ سالشونه)
دراکن : واو سنگین بود
ا.ت : 😮💨
مایکی میپره وست ومیگه : سلام ا.ت چاننن اسم من مایکی میتونی همون مایکی صدام کنی بدون هیچ چیز خواصی 🥳با حالت کیوت
ا.ت : باشه (سرد) من همتونو به اسم صدا میکنم 😐
یک دفعه یکی میره وست حرف خوش و بش کردن اینا ا.ت که اونو میشناسه میگه
ا.ت: خه خبرا اسب خر
؟؟؟ : خودت چطوری گراز وحشی
ا.ت و اون دختره میرن بغل هم و میزنن قدش با حالت خاص خودشون (شما نمیدونی اون کیه ولی من میگم اون بهترین دوست ا.ت توی مدرسه و همه جاست ایمی بله خود ایمی یه)
ایمی : خب ا.تییییی من باید برم پس بای
ا.ت : ولی من امیدوارم دیگه تورو نبینم
ایمی : دقیقاً حرف دل منو زدی .
چیفویو : رابطه ی دوستتون موج میزنن
ا.ت : موجش خیلی سنگینه 😑
که یکدفعه..........
باییییی تا بعد ♥️♥️♥️♥️👋👋👋👋
ویو باجی
نزاشتم که اون احمقا حرفاشونو ادامه بدن با مشت رفتم تو صورتشون داشتم همین جوری میزدمشون که چیفویو هم اومد یجوری زد که منم مونده بودم اونم عصبانی بود بلند گفتم
باجی : احمقا یک بار دیگه در مورد خواهر من حرف بزنید میکش متون
همه پسرا با سر تایید کردن و منو چیفویو رفتیم
پایان فلش بک
باجی : ا.ت بیا بریم
ا.ت: باوشهههه
ا.ت مثل همیشه با لحن بی حس و حالش حرف زد واقعا چجوری فقط با حرف زدن مردم عاشقش میشن
ویو راوی بله بنده😎یکی نیست بگه فاز این چی
باجی همراه ا.ت و چیفویو داشتن به سمت گنگ میرفتن که ا.ت گفت
ا.ت: باجی برام بستنی بگیر
باجی : خودت بگیر
ا.ت: ببین من آخر تو رو میندازم زندان
چیفویو دم گوش باجی
چیفویو : باجی سان ا.ت چان علاقه ی زیادی به زندان داره چون دیروزم به انداختنت به زندان اشاره کرد
باجی : اه آره اون دنبال بهانه ای که منو بندازه زندان
چیفویو : چرا آخه
باجی : نمی دونم همیشه ی خدا دنبال انداختنم توی زندانه برو از خودش بپرس
ا.ت : شما دوتا دارین در مورد چی حرف میزنین
هر دوتاشون : هیچی
پرش زمانی کنار گنگ
ا.ت : منو به کدوم جهندمی آوردین
باجی : 😤
دراکن : باجی چیفویو چه عجب بلاخره اومدین
باجی 😤😤😤😤
که همه نگاهشون رو به ا.ت میدن
ا.ت هم متوجه ی نگاه های سنگین میشه بازم با همون لحن ساده اش گفت
ا.ت : اسم من ا.ت کیسوکه است خواهر کوچکتر باجی هستم و ۱۴ سالمه ( توجه داشته باشید باجی اینا ۱۶ سالشونه بغیر از چیفویو و تاکه میچی و... که ۱۵ سالشونه)
دراکن : واو سنگین بود
ا.ت : 😮💨
مایکی میپره وست ومیگه : سلام ا.ت چاننن اسم من مایکی میتونی همون مایکی صدام کنی بدون هیچ چیز خواصی 🥳با حالت کیوت
ا.ت : باشه (سرد) من همتونو به اسم صدا میکنم 😐
یک دفعه یکی میره وست حرف خوش و بش کردن اینا ا.ت که اونو میشناسه میگه
ا.ت: خه خبرا اسب خر
؟؟؟ : خودت چطوری گراز وحشی
ا.ت و اون دختره میرن بغل هم و میزنن قدش با حالت خاص خودشون (شما نمیدونی اون کیه ولی من میگم اون بهترین دوست ا.ت توی مدرسه و همه جاست ایمی بله خود ایمی یه)
ایمی : خب ا.تییییی من باید برم پس بای
ا.ت : ولی من امیدوارم دیگه تورو نبینم
ایمی : دقیقاً حرف دل منو زدی .
چیفویو : رابطه ی دوستتون موج میزنن
ا.ت : موجش خیلی سنگینه 😑
که یکدفعه..........
باییییی تا بعد ♥️♥️♥️♥️👋👋👋👋
۷.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.