سناریو...♪★...🍡🍫
سناریو...♪★...🍡🍫
آمه: خاب خاب سلام دوستان اومدم
میرای : اهم اهم^^💢
آمه: چیز اشتب شد اومدیم اولین سناریو رو بدیم ^^
ا/ت = اسمت
میرای : برو سر اصل مطلب ^^💢
آمه : باشه باشه ^^
موضوع : اگه بهشون بگی دوست دارم
رابطه: دوست صمیمی
میرای : موضوع بهتری پیدا نکردی 🗿
آمه: نه 🗿
میرای،امه:🗿🗿
خاب بریم برا سناریو ...🍡
______________________________
دازای >
ا/ت : میدونی....می..میدونی خاستم بهت بگم که...بگم که...که..د..دوستت دارم
بستن چشم *
دازای :
با یه نگاه عجیب و بامزه نگات میکنه
یه خنده ی ریز میزنه و میگه :
اوم ا/ت چان یعنی اونقدر گفتنش سخت بود
خنده ریز*
خب باید بگم که منم دوستت دارم
ولی احساس نمیکنی زیادی قرمز شدی
ا/ت : چشمام رو باز میکنم و به دازای خیره
میشم میگم : واقعاااا
در حدی هول شده بودم که نفهمیدم تا این حد قرمز شدم
خواستی چیزی بگی که یهو دازای بغلت میکنه و میگه امشب بری خونشون
( و اره دیگه بغیش دیگه با خودته ^^ 📿خدا به بخیر بیاره )
_____________________________________
چویا >
چویا: ا/ت چان میشه سریع تر کارتو بگی سرم شلوغه* با یه نگاه تقریبا عصبی و عجله ای *
ا/ت : میخواستم... میخواستم بگم که..که
چشماتو بستی و با حالت تقریبا تند و بعضی و صدای تقریبا بلند و سرخ شدگی داد زدی : خاستم بهت بگم دوستت دارم چند وقت بود میخواستم بگم ولی نمیشد ( خواهرم آرام تر )
چویا :
• قیافه عصبی و عجله ایش به قیافه تعجب کرده و مهربون تغییر کرد و خنده ای کرد و گفت: پس اینو میخواستی بگی اومد جلو تر و دستش رو انداخت دور شونت وگفت الان نمیشه صحبت کرد
چشمات رو باز کردی چویا لبش رو آورد نزدیک گوشت و گفت امشب بیا این آدرس رستورانی که بهت میدم
( گلبم 👁️👄👁️✨)
_________________________
•خاب دوستان تموم شد 🗿^^
• ببخشید کم بود حمایت بیشتر شه بیشتر سناریو میدم 🤝🏻🗿
دستم شکست همین یزره و اینکه میدونم ریدم 🤝🏻🤦🏼♀️
حالا پارت بعدی از چی و کی باشه ؟
نظرتتتتتتت ؟
میرای :
حالا خوبه خودش میدونه ریده و کم نوشته
من : ^^ حالا دیگه ضایع نکن دیگه مثلا بهترین دوستمی
میرای :
گفتن باکا زیر لبی ....💢
من :
فکر نکن نشنیدماااا...
میرای :
اوم اره اره ^^ 💢
من که امشب با تو تنها میشم اره ^^ 💢
خاب دوستان واسه این آمه چان یه صلوات بفرستید ^^ 💢
من :
خاب دوستان من دیگه باید زحمتو رف کنم نه یعنی رف زحمت کنم ^^
پس سایونارا
*سوسکی در رفتن *
منطق: زارت *
میرای :
در رفتن فایده امههه چااانن^^ 💢
خاب من هم خداحافظی ای میکنم لایک و نظر فراموش نشه و همچنین صلوات واسه آمه ^^💢
سایونارا 🍫☄️^^
آمه: خاب خاب سلام دوستان اومدم
میرای : اهم اهم^^💢
آمه: چیز اشتب شد اومدیم اولین سناریو رو بدیم ^^
ا/ت = اسمت
میرای : برو سر اصل مطلب ^^💢
آمه : باشه باشه ^^
موضوع : اگه بهشون بگی دوست دارم
رابطه: دوست صمیمی
میرای : موضوع بهتری پیدا نکردی 🗿
آمه: نه 🗿
میرای،امه:🗿🗿
خاب بریم برا سناریو ...🍡
______________________________
دازای >
ا/ت : میدونی....می..میدونی خاستم بهت بگم که...بگم که...که..د..دوستت دارم
بستن چشم *
دازای :
با یه نگاه عجیب و بامزه نگات میکنه
یه خنده ی ریز میزنه و میگه :
اوم ا/ت چان یعنی اونقدر گفتنش سخت بود
خنده ریز*
خب باید بگم که منم دوستت دارم
ولی احساس نمیکنی زیادی قرمز شدی
ا/ت : چشمام رو باز میکنم و به دازای خیره
میشم میگم : واقعاااا
در حدی هول شده بودم که نفهمیدم تا این حد قرمز شدم
خواستی چیزی بگی که یهو دازای بغلت میکنه و میگه امشب بری خونشون
( و اره دیگه بغیش دیگه با خودته ^^ 📿خدا به بخیر بیاره )
_____________________________________
چویا >
چویا: ا/ت چان میشه سریع تر کارتو بگی سرم شلوغه* با یه نگاه تقریبا عصبی و عجله ای *
ا/ت : میخواستم... میخواستم بگم که..که
چشماتو بستی و با حالت تقریبا تند و بعضی و صدای تقریبا بلند و سرخ شدگی داد زدی : خاستم بهت بگم دوستت دارم چند وقت بود میخواستم بگم ولی نمیشد ( خواهرم آرام تر )
چویا :
• قیافه عصبی و عجله ایش به قیافه تعجب کرده و مهربون تغییر کرد و خنده ای کرد و گفت: پس اینو میخواستی بگی اومد جلو تر و دستش رو انداخت دور شونت وگفت الان نمیشه صحبت کرد
چشمات رو باز کردی چویا لبش رو آورد نزدیک گوشت و گفت امشب بیا این آدرس رستورانی که بهت میدم
( گلبم 👁️👄👁️✨)
_________________________
•خاب دوستان تموم شد 🗿^^
• ببخشید کم بود حمایت بیشتر شه بیشتر سناریو میدم 🤝🏻🗿
دستم شکست همین یزره و اینکه میدونم ریدم 🤝🏻🤦🏼♀️
حالا پارت بعدی از چی و کی باشه ؟
نظرتتتتتتت ؟
میرای :
حالا خوبه خودش میدونه ریده و کم نوشته
من : ^^ حالا دیگه ضایع نکن دیگه مثلا بهترین دوستمی
میرای :
گفتن باکا زیر لبی ....💢
من :
فکر نکن نشنیدماااا...
میرای :
اوم اره اره ^^ 💢
من که امشب با تو تنها میشم اره ^^ 💢
خاب دوستان واسه این آمه چان یه صلوات بفرستید ^^ 💢
من :
خاب دوستان من دیگه باید زحمتو رف کنم نه یعنی رف زحمت کنم ^^
پس سایونارا
*سوسکی در رفتن *
منطق: زارت *
میرای :
در رفتن فایده امههه چااانن^^ 💢
خاب من هم خداحافظی ای میکنم لایک و نظر فراموش نشه و همچنین صلوات واسه آمه ^^💢
سایونارا 🍫☄️^^
۵.۵k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.