ویو ا/ت
ویو ا/ت
چشامو باز کردم دیدم هنوز تو زیرزمینم که یهو در باز شد اول فکر کردم جونگ کوکه اما آجوما بود آجوما خیلی باهام مهربون بود خیلی دوستش دارم
*دخترم حالت خوبه(با نگرانی)
+آره آجوما (بزور صداش در میاد)(تا تو باشی بچمو عصبی نکنی)
*(نشست رو صندلی کنارش)
*دخترم من شناخت زیادی ازت ندارم یکمی از گذشتت به بگو(با لبخند)
+خبببب چطورب بگم آممممم... من از وقتی بدنیا اومدم مامانم مرده و بابام منو دوست نداره و همیشه بهم میگه که مقصر مرگ مادرت تویی تو نحسی و اینا... از بچگی همیشه کتکم میزد تا ده سالگی بعد از ده سالگیم منو با شلاق میزد گاهی وقتا برای تنبیه 4 یا 5 روز منو تو انباری خونمون زندانی میکرد که فقط شب تا شب میومد بهم آب و یک تیکه نون خالی میداد
من اجازه بیرون رفتن نداشتم حتی به مدرسه هم اجازه نداشتم برم و معلم خصوصی برام گرفته بود
همیشه به امید اینکه یکنفر میاد منو از اون جهنم نجات میداد زندگیمو میکردم میخواستم یه زندگی عادی داشته باشم ولی... میبینی که الان اینجام اما الان نمیدونم به امید چی زندگیمو بکنم
ویو جونگ کوک
رسیدم عمارت میخواستم برم تو زیر زمین پیش ا/ت رسیدم دم در زیرزمین تا میخواستم درو باز کنم شنیدم ا/ت داره با آجوما حرف میزنه منم فضولیم گل کرد یواشکی گوش میدادم(بچه ها همه حرف هایی که ا/ت زد رو شنید)
_من با ا/ت چیکار کردم یعتی انقدر درد و رنج کشیده(پشیمون)......
چشامو باز کردم دیدم هنوز تو زیرزمینم که یهو در باز شد اول فکر کردم جونگ کوکه اما آجوما بود آجوما خیلی باهام مهربون بود خیلی دوستش دارم
*دخترم حالت خوبه(با نگرانی)
+آره آجوما (بزور صداش در میاد)(تا تو باشی بچمو عصبی نکنی)
*(نشست رو صندلی کنارش)
*دخترم من شناخت زیادی ازت ندارم یکمی از گذشتت به بگو(با لبخند)
+خبببب چطورب بگم آممممم... من از وقتی بدنیا اومدم مامانم مرده و بابام منو دوست نداره و همیشه بهم میگه که مقصر مرگ مادرت تویی تو نحسی و اینا... از بچگی همیشه کتکم میزد تا ده سالگی بعد از ده سالگیم منو با شلاق میزد گاهی وقتا برای تنبیه 4 یا 5 روز منو تو انباری خونمون زندانی میکرد که فقط شب تا شب میومد بهم آب و یک تیکه نون خالی میداد
من اجازه بیرون رفتن نداشتم حتی به مدرسه هم اجازه نداشتم برم و معلم خصوصی برام گرفته بود
همیشه به امید اینکه یکنفر میاد منو از اون جهنم نجات میداد زندگیمو میکردم میخواستم یه زندگی عادی داشته باشم ولی... میبینی که الان اینجام اما الان نمیدونم به امید چی زندگیمو بکنم
ویو جونگ کوک
رسیدم عمارت میخواستم برم تو زیر زمین پیش ا/ت رسیدم دم در زیرزمین تا میخواستم درو باز کنم شنیدم ا/ت داره با آجوما حرف میزنه منم فضولیم گل کرد یواشکی گوش میدادم(بچه ها همه حرف هایی که ا/ت زد رو شنید)
_من با ا/ت چیکار کردم یعتی انقدر درد و رنج کشیده(پشیمون)......
۱۰.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.