Part سرنوشت متصل

Part 2سرنوشت متصل
صبحمو با لگد زدن هانا پا شدم
~پاشوووو دیرهههه
واییی ساعتتتت چنده
~4 صببهه
د اخه این وقت صبح میخای کجا بربم پرواز ساعت 7 شروعه
~پاشو اماده شیم دیر میشه
وقت همینطور گذشت تا اینکه دیدم رو صندلی هواپیما نشستم چقد همه چی زود میگذره یهو یه استرسی درونم ظاهر شد قلبم شروع به تند تند زدن کرد که به صدای هانا به خودم اومدم
~خوبی رونا؟
اره فقط دلشوره دارم
~باز داری به اون فکر میکنی؟
یه سال پیش بهت گفتم دیگه دوسش ندارم و راجبش حرف نزنیم بهتره
~باشه بابا نخوریمون
سرمو گذاشتم رو پنجره و پرواز آغاز شد دروغ چرا ولی دوستش دارم ولی دزدکی این یه پرواز عادیه یا یه پرواز رویایی؟
ساعاتی بعد*
از هواپیما پیاده شدیم نفس عمیقی کشیدم
~واوووو چقد اینجااااا خوشگلهههه
اهوم بریم، سوار تاکسی شدیم و رفتیم سمت کمپانی وقتی رسیدیم ازمون خیلی استقبال کردن و این منو خوشحال میکرد
بعد کلی حرف زدن نشستم شروع به خوندن فیلم نامه کردم که...
~هویییی رونا من نقش خواهرتم هوی با تواما تو کدوم دنیایی حالت خوبه
هانا.... نقش پسر اونه
~کی؟.. ــ.. واداااافاکککک
من نمیتونم
&خانوم شیم اقای جؤن برای اشنایی با شما تشریف اوردن
_مشتاق دیدار خانوم شیم
با لرز سرمو تکون دادم باورم نمیشه اولین دیدارم باهاش اینطوری باشه....


نویسنده https://wisgoon.com/xxvvc
.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فیک #رمان #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین # جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۱۱)

سرنوشت متصلP3ویو هانا امروز رونا عه گوز یجوری از خواب بلندم ...

سرنوشت متصل P3ویو هانا*بعد اینکه تو کمپانی داشتیم فیلم نامه ...

سرنوشت متصل Part 1عشق یا دردی که پایان ندارد؟فک کن عاشق کسی ...

اسم فیک: سرنوشت متصل سن شخصیت ها شیم رونا: 23 پارک هانا: 22 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط