سرنوشت متصل

سرنوشت متصل
P3
ویو هانا*
بعد اینکه تو کمپانی داشتیم فیلم نامه هارو میخوندیم و دیدم نسبتم با رونا چیه خر ذوق شدممم
اخه من و رونا از بچگی باهم بودیم و بزرگ شدیم بعد اینکه هر دومون پدر و مادرمون و از دست دادیم... هوففف الان موقش نیست هانا اروم باشش ( تو دلش به خودش)
دیدم رونا تو فکر عمیقه خاککک حتما باز به اون پسره داره فکر میکنه ایخداااا چی میشه اینا رو بهم برسونیییی من راحت از این دنیا برممم
رونا رو صدا زدم تابه خودش بیاد
که گفت نقش پسره جئونه
یلحظه تعجب کردم نمیدونستم چه واکنش باید نشون بدم نمیدونستم خر ذوق بشم یا به حال رونا گریه کنم ایخدااا
تو این فکرا بودم که صدای رونا توجه مو جلب کرد
این دختر چشههههه این همه راه خونه زندگیمون و جمع کردیم اومدیم اینجه که یهو جا بزنهههه
خدایاااا
داشتم با خشم و عصبانیت و کمی تعجب رونا رو نگاه میکردم که یچیزی باعث شد نگاهمو از رونا بگیرم
شت اینکهههههه جئونهههههههههه
برای احترام پاشدیم و سلام کردیم
(بچه ها قبل از اینکه هانا و رونا اودیشن بدن پنج سال کلاس زبان کره ای رفته بودن و فول بودن)
جئون دستشو به طرف رونا برد تا دست بده ولی رونای از استرس دستاش داشت میلرزید و منم داشتم از خنده میمردم ولی باید خودمو خیلی جدی نشون میدادم و این خیلی رو مخ بودد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
ببخشید اگه بد داریم پیش میریم بار اولمونه🌹
به بزرگی خودتون ببخشید

شرط پارت بعد 5 لایک و شیش کامنت

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۶)

اسلاید دوم لباس رونا برای فرودگاه اسلاید سوم لباس هانا برای ...

Part4_خوشبختم من جؤن جونگ کوک هستم (دستشو به عنوان سلام دادن...

سرنوشت متصلP3ویو هانا امروز رونا عه گوز یجوری از خواب بلندم ...

Part 2سرنوشت متصل صبحمو با لگد زدن هانا پا شدم ~پاشوووو دیر...

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

پارت ۸۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط