عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part: ²⁶

جونکوک جلو در وایساده بود!(هاهاها چیه فکر کردی سوهونه😎😂)

دوییدم سمتش ....

ات: جونکوک!
جونکوک: او ات! ...توهم اومدی؟!
ات: اوهوم!
جونکوک: ولی تا اونجایی که من میدونم تو زیاد با این سوهون حال نمیکنی...
ات: خب اره ولی ...تهیونگ گفت بیام!
جونکوک: توهم حرفش رو زود گوش کردی؟!
ات: خب منطقی حرف زد منم قانع شدم...
جونکوک: چقدر کیوتی تو ...(گونه ی ات رو کشید )

وقتی گونم رو کشید عین یه لبو سرخ شدم ! ...وایییی چرا اینقدر جذابههههه....

خودم رو جمع و جور کردم و دستی به پیرهن کوتاهم کشیدم ‌...

جونکوک: ات!
ات: هوم؟!
جونکوک: لباست زیادی کوتاه نیست؟
ات: خب؟!
جونکوک: سوهون رو خوب میشناسم اون زود حشری میشه ! ...این لباس جلو اون ...
ات: هی من این لباس رو واسه دلِ خودم پوشیدم!...اهمیتی هم به حشری شدن سوهون نمیدم...تا کناره تهیونگم چیزی نمیشه!....
جونکوک: پس تهیونگ رو پشتت دیدی که اینجور شیر شدی!
ات: (خنده‌)

داشتم با جونکوک حرف میزدم که یه دستی اومد رو شونم ... بلافاصله برگشتم که با سوهون روبه رو شدم!

سوهون: بَه بَه دختر عمو!

دستش رو از رو شونم انداختم ....

ات: بهم دست نزن!
شوهون: هی ات چته منم بابا پسر عموت سو....
ات: میشه خفه شی!
سوهون: ها!
ات: همونی که شنی....

یهو بازوم توسط دستی کشیده شد ‌‌‌...برگشتم که با جونکوک روبه رو شدم....

جونکوک: ولش کن ...
ات: ولم کن جونکوک....

سعی کردم بازوم رو از تو دست جونکوک دربیارم اما یهو دستم رو فشار داد و کمرم رو لمس کرد و تو چشام خیره شد ‌....

جونکوک: ولش کن !

نمیدونم ولی انگار با چشماش تسخیرم کرد !
اروم سرم رو انداختم پایین ...بازوم رو ول کرد و سرم رو نوازش کرد ‌‌‌....

به سوهون که داشت با حرص به من و جونکوک نگا میکرد خیره شدم ‌....

سوهون: تو با ات چه نسبتی داری ؟(حرصی )
جونکوک: آممم...به تو ربط داره؟!(نیشخند )

موهام رو از جلو صورتم دادم کنار که دستی کمرم رو لمس کرد!... سرم رو بالا آوردم و با  تهیونگ روبه رو شدم !

تهیونگ: سوهون....ما رو که به خاطره ات دعوت نکردی؟! هوم؟
سوهون : معلومه که بخاطر ات دعوت         نکردم!(حرصی به ات نگاه میکنه)
تهیونگ: خب پس بریم داخل ...(زد از پشت ات)

تهیونگ زد از پشتم و هولم داد جلو ‌...
وارد سالن عمارت سوهون شدیم ‌‌...‌.صدای موسیقی گوشه آدم رو کر میکرد ! چخبره چرا اینقدر صداش رو زیاد کردن؟!.....
سمت یکی از مبل های مهمان رفتیم و نشستیم .....جونکوک سمت راستم و تهیونگ سمت چپم نِشَستَن ‌...من دقیقا وَسَطِشون بودم !... سوهون روبه روم نشست و پاش رو روی پاش انداخت و بهم خیره شد ‌...

ادامه دارد.....

چطور بود؟🙃
دیدگاه ها (۵۳)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²⁷سوهون بطری ویسکی رو برداشت و ریخت تو ل...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²⁸به عمارت رسیدیم ....تهیونگ کمکم کرد و ...

#عروس_فراری 🤍👀Part:²⁵با حرص دوییدم سمت اتاق تهیونگ...بدون در...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²⁴ گذاشتم زمین که با عصبانیت سرش جیغ زدم...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

ادامه پارت ۷

پارت۱۳ # حلقه_سکوت تهیونگ: ماچ بهت من میرم استراحت کنمات:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط