عشق همراه با خشونت p13
عشق همراه با خشونت p13
از زبان ا/ت
میخواستم پارچه رو بر دارم که یکی
از پشت جلو دهنمو گرفت و اسلحه
گذاشت روسرم
¥هییشششش خانم کوچولو خیلی
باهوش شدیا وقتی تنبیهت کردم
میفهمی تو اتاق دیگران فوضولی
نکنی
سعی کردم خودمو آزاد کنم از
تکنیک هایی که کوک بهم یاد
داده بود استفاده کردم و خم
شدم جوری که شوگا رو انگار کول
کردم و بعد از جلو انداختمش
و فرار کردم داشتم از در میرفتم
بیرون که یهو دستمو گرفت و
چسبوند به دیوار و دستاشو دور
کمرم حلقه کرد
¥کجا در میرفتی
+ولم کن بزار برم ببخشید من که
کاری نکردم فوقش نزدیک اونا شدم
(با بغض)
¥اشکال نداره بیبی منم الان کاری
نمیکنم (با لحن س. ک. س. ی)
+ولم کن خواهش میکنم
از زبان کوک
کارمون با جیمین تمام چده بود
و اون فرار کرد دوباره برگشتیم
خونه که یهو احساس بدی بهم
دست داد که بله ا/ت نیست
از قسمت بدش شوگا هم نیست
رفتم طبقه بالا که دیدم در یکی
از اتاق ها بازه و شوگا داشت با
یه دختر حرف میزد رفتم جلو
دیدم ا/ته سریع رفتم و شوگا رو
به یه مشت از ا/ت دور کردم
-به کی گفتی بیبی ک. ص. ک. ش
+کوک
و یهو ا/ت پرید بغلم
-خوبی کاری که نکرد
+نه...... ممنون
دیدم اشک داره از چشای ا/ت میاد
جلو چشامو خون گرفت
-وایسا ببینم ای عوض. ی تورو به گریه
انداخت
+اوم....
-بیا اینجا بینم
یقه شوگا رد گرفتم
-تو گ. وه خوردی نک. بت
و یه مشت دیگه هم روش خالی کردم
که یهو بادیگارد هاش اومدن و منو ا/ت
رو بیرون کردن
- ولش کن بیا بریم خونه
+پس بکهیون چی
-بعدا میایم اون رو هم نجات میدیم
+ولی کوک..... اونجا یه اتاق بود که
کیلیدش تو گاوصندوق اونو گرفتم و
در اتاقو باز کردم اونجا یه پسر و یه
دختر زندانی بود دختره رو نمیدونم ولی
پسره بکهیون بود
-اوکی اصن فردا هردو رو نجات میدیم
+ باشه
از زبان ا/ت
رفتیم خونه خسته بودم و لباسامو عوض
کردم و رو تختم ولو شدم گوشیمو گرفتم
و به تهیونگ پیام دادم
+فردا ظهر منتظرتم این گندی که زدی رو
درست کن فردا درموردش صحبت مکنیم
و کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
.......... ادامه دارد.............
_____________________________________________
مایل به حمایت؟ 🖤🖇️👻
_____________________________________________
شرط پارت بعد 20 تا کامنت 15 لایک
از زبان ا/ت
میخواستم پارچه رو بر دارم که یکی
از پشت جلو دهنمو گرفت و اسلحه
گذاشت روسرم
¥هییشششش خانم کوچولو خیلی
باهوش شدیا وقتی تنبیهت کردم
میفهمی تو اتاق دیگران فوضولی
نکنی
سعی کردم خودمو آزاد کنم از
تکنیک هایی که کوک بهم یاد
داده بود استفاده کردم و خم
شدم جوری که شوگا رو انگار کول
کردم و بعد از جلو انداختمش
و فرار کردم داشتم از در میرفتم
بیرون که یهو دستمو گرفت و
چسبوند به دیوار و دستاشو دور
کمرم حلقه کرد
¥کجا در میرفتی
+ولم کن بزار برم ببخشید من که
کاری نکردم فوقش نزدیک اونا شدم
(با بغض)
¥اشکال نداره بیبی منم الان کاری
نمیکنم (با لحن س. ک. س. ی)
+ولم کن خواهش میکنم
از زبان کوک
کارمون با جیمین تمام چده بود
و اون فرار کرد دوباره برگشتیم
خونه که یهو احساس بدی بهم
دست داد که بله ا/ت نیست
از قسمت بدش شوگا هم نیست
رفتم طبقه بالا که دیدم در یکی
از اتاق ها بازه و شوگا داشت با
یه دختر حرف میزد رفتم جلو
دیدم ا/ته سریع رفتم و شوگا رو
به یه مشت از ا/ت دور کردم
-به کی گفتی بیبی ک. ص. ک. ش
+کوک
و یهو ا/ت پرید بغلم
-خوبی کاری که نکرد
+نه...... ممنون
دیدم اشک داره از چشای ا/ت میاد
جلو چشامو خون گرفت
-وایسا ببینم ای عوض. ی تورو به گریه
انداخت
+اوم....
-بیا اینجا بینم
یقه شوگا رد گرفتم
-تو گ. وه خوردی نک. بت
و یه مشت دیگه هم روش خالی کردم
که یهو بادیگارد هاش اومدن و منو ا/ت
رو بیرون کردن
- ولش کن بیا بریم خونه
+پس بکهیون چی
-بعدا میایم اون رو هم نجات میدیم
+ولی کوک..... اونجا یه اتاق بود که
کیلیدش تو گاوصندوق اونو گرفتم و
در اتاقو باز کردم اونجا یه پسر و یه
دختر زندانی بود دختره رو نمیدونم ولی
پسره بکهیون بود
-اوکی اصن فردا هردو رو نجات میدیم
+ باشه
از زبان ا/ت
رفتیم خونه خسته بودم و لباسامو عوض
کردم و رو تختم ولو شدم گوشیمو گرفتم
و به تهیونگ پیام دادم
+فردا ظهر منتظرتم این گندی که زدی رو
درست کن فردا درموردش صحبت مکنیم
و کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
.......... ادامه دارد.............
_____________________________________________
مایل به حمایت؟ 🖤🖇️👻
_____________________________________________
شرط پارت بعد 20 تا کامنت 15 لایک
۹.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.