ازدواج سوری پارت ادمین عیدتون مبارک

ازدواج سوری پارت 33(ادمین: عیدتون مبارک ✨😗)

جین پاشد رفت تو اشپز خونه یه لیوان پر از یخ اومد

زن نامجون ـ جین نکنه واقعا میخوای اینکارو کنی
جین ـ خب زن داداش منو که میشناسی ادم ریسک پذیری هستم پس باید انجامش بدم *دوید سمت نامجون*
نامجون ـ الفرار

افتادن دنبال هم جین بعد از قرن ها موفق شد که لیوانو خالی کرد تو شلوار نامجون بدبخت ناجون صورتش قرمز کرد

نامجون ـ هوپی طلافیشو سرت در میارم
هوپی ـ باشه

جین بطری رو چرخوند افتاد روی من و زن کوک

ـ حقیقت بپرس
زن کوک ـ اگر یه نفر خواست تهیونگو با اسلحه بکشه حاضری جونتو بدی تا تهیونگ زنده بمونه

همه داشتن نگاهم میکردن اما نمیدونم چرا با احساساتم جوابشو دادم....

ـ حاضرم جونمو براش بدم که دیگه کسی از عزیزانم نمیره
ته ـ اما من برات ادم میکشم

یه نگاهی کردم بهش

ته ـ چیه؟! خب تو برای نجات من از خودت گذشتی اما من دست رو دست نمیزارم و قاتل تورو میکشم

یادم به چند سال پیش افتاد که داداشم دقیقا همینو بهم گفت

ــــــــــــ فلش بک به چندسال پیش ـــــــــــ

جونکی ـ ات اگر یکی خواست داداشتو بکشه تو میری جلوی اون تیر؟!
ـ خب ترجیح میدم از خودم بگذرم که داداشم زنده بمونه
رایدس (داداش ات) ـ اما من برات ادم میکشم
ـ چرا؟!
رایدس ـ خب تو برای نجات من از خودت گذشتی اما من درست رو دست نمیزارم و قاتل تورو میکشم

ـــــــــ فلش بک به زمان حال ـــــــــــ

ویو تهیونگ دیدم ات رفته تو فکر

ـ ات حالت خوبه؟!
ات ـ چی؟! اره اره خوبم من میرم دست شوی و میام
ـ باشه

ات رفت دست شویی

ناجینا ـ جونکی متوجه شدی؟!
جونکی ـ اوهوم، بنظرم تا بیماریش بروز نداده بیاین یه بازی دیگه بکنیم
یونگی ـ مگه ات چه بیماری داره؟!
ناجینا ـ اینو ات نمیدونه، خب درسته که روباهه ولی دلیل نمیشه که بیماری نداشته باشه
ـ بیماریش چیه؟!
جونکی ـ شک عصبی
دیدگاه ها (۰)

ازدواج سوری پارت 34جیمین ـ چه جوری بروز میده بیماریش؟! شاید ...

ازدواج سوری پارت 35زن یونگی ـ چرا پسر من؟! مین یونگ ـ نمیدون...

ازدواج سوری پارت 32ناجینا ـ ات برای توهم دارم ـ باشه بابا غل...

ازدواج سوری پارت 31مین هیوک زنگ ناجینا زد گذاشت رو بلندگو نا...

خون آشام من My vampire 🦇 part17ویو ات داشتیم دو تایی اتاق رو...

هفت مافیای شب پارت 13 بیا تو کامنتا ممنون میشم حمایت کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط