ازدواج سوری پارت 35
ازدواج سوری پارت 35
زن یونگی ـ چرا پسر من؟!
مین یونگ ـ نمیدونم اما هیونا و باباش برای اینای که گفتم نقشه کشیده اتفاقی حرفاشونو شنیدم که میگفتن به معلم مدرسه مین هیوک رشوه دادن که مین هیوک رو از امتحانت ترم بنداز، ات تو هنوز دنبال قاتل رایدسی؟!
ـ اره چطور؟!
مین یونگ ـ فردا یه عروسی برگزار میشه
ـ خب؟!
مین یونگ ـ عروس میدونه که قاتل رایدس کیه، و تهیونگ حتما مواظب مامانت و مامان بزرگت باش، و ازه همه اخر ناجینا و جیمین
جیمین ـ برای ما چه نقشه ای کشیده؟!
مین یونگ ـ اول از همه داداشت باید پیش خودت باشه ممکنه جونش در خطر باشه، ناجینا تو هم به جونکی بگو که بیاد سئول پیش خودت ممکنه جون اومدم در خطر باشه
ـ مین یونگ چیز دیگه ای هست که بخوای بگی؟!
مین یونگ ـ اگر از من میشنوین بنظرم همتون داخل یه ویلا باشید اینجوری بهتره
ـ باشه ممنون که بهمون گفتی فعلا خدافظ
گوشیو قطع کردم
زن یونگی ـ*با صدای نگران*یعنی چه اتفاقی برای مین هیوک میفته؟!
یونگی ـ نگران نباش مدرسشو عوض میکنم حاضرم درس بلد نباشه اما اتفاقی براش نیوفته
زن نامجون ـ امشب همتون همین جا بخوابید اتاق به اندازه ی کافی هست
جیمین ـ دیر وقته بیاین بریم بخوابیم
همه ـ باشه
وسایل حیاطو جمع جور کردیم و رفتیم تو سالن
جونکی ـ من با مین هیوک و یونتان میخوابیم
زن یونگی ـ لطفا مواظبش باش
جونکی ـ باشه، من رفتم بخوابم شبتون خوش
همه ـ شبت بخیر
همه رفتن خوابیدن منو تهیونگم لباس راحتیامون رو که اوردیم
تهیونگ جلوم داشت لباسشو عوض میکرد میخواست شلوارشو بکشه پایین که...
ـ نکنه جلوی من میخوای شلوارتو عوض کنی؟!
ته ـ تو که بدن منو دیدی
ـ خب دیده باشم بازم باید یه خورده رعایت کرد
ته ـ عشقم رعایت چی؟!
فوری شلوارشو کشید پایین سری جلوی چشمامو گرفتم
ـ پوشیدی؟!
ته ـ......
ـ پوشی...
تهیونگ یهو لباشو گذاشت روی لبام
زن یونگی ـ چرا پسر من؟!
مین یونگ ـ نمیدونم اما هیونا و باباش برای اینای که گفتم نقشه کشیده اتفاقی حرفاشونو شنیدم که میگفتن به معلم مدرسه مین هیوک رشوه دادن که مین هیوک رو از امتحانت ترم بنداز، ات تو هنوز دنبال قاتل رایدسی؟!
ـ اره چطور؟!
مین یونگ ـ فردا یه عروسی برگزار میشه
ـ خب؟!
مین یونگ ـ عروس میدونه که قاتل رایدس کیه، و تهیونگ حتما مواظب مامانت و مامان بزرگت باش، و ازه همه اخر ناجینا و جیمین
جیمین ـ برای ما چه نقشه ای کشیده؟!
مین یونگ ـ اول از همه داداشت باید پیش خودت باشه ممکنه جونش در خطر باشه، ناجینا تو هم به جونکی بگو که بیاد سئول پیش خودت ممکنه جون اومدم در خطر باشه
ـ مین یونگ چیز دیگه ای هست که بخوای بگی؟!
مین یونگ ـ اگر از من میشنوین بنظرم همتون داخل یه ویلا باشید اینجوری بهتره
ـ باشه ممنون که بهمون گفتی فعلا خدافظ
گوشیو قطع کردم
زن یونگی ـ*با صدای نگران*یعنی چه اتفاقی برای مین هیوک میفته؟!
یونگی ـ نگران نباش مدرسشو عوض میکنم حاضرم درس بلد نباشه اما اتفاقی براش نیوفته
زن نامجون ـ امشب همتون همین جا بخوابید اتاق به اندازه ی کافی هست
جیمین ـ دیر وقته بیاین بریم بخوابیم
همه ـ باشه
وسایل حیاطو جمع جور کردیم و رفتیم تو سالن
جونکی ـ من با مین هیوک و یونتان میخوابیم
زن یونگی ـ لطفا مواظبش باش
جونکی ـ باشه، من رفتم بخوابم شبتون خوش
همه ـ شبت بخیر
همه رفتن خوابیدن منو تهیونگم لباس راحتیامون رو که اوردیم
تهیونگ جلوم داشت لباسشو عوض میکرد میخواست شلوارشو بکشه پایین که...
ـ نکنه جلوی من میخوای شلوارتو عوض کنی؟!
ته ـ تو که بدن منو دیدی
ـ خب دیده باشم بازم باید یه خورده رعایت کرد
ته ـ عشقم رعایت چی؟!
فوری شلوارشو کشید پایین سری جلوی چشمامو گرفتم
ـ پوشیدی؟!
ته ـ......
ـ پوشی...
تهیونگ یهو لباشو گذاشت روی لبام
۱۳.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.