ازدواج سوری پارت

ازدواج سوری پارت 31

مین هیوک زنگ ناجینا زد گذاشت رو بلندگو ناجینا جواب داد

مین هیوک ـ*با صدای نگران*الو زندایی تورو خدا بیا اینجا
ناجینا ـ مین هیوک چیشده؟!
مین هیوک ـ مامانم حالش بده بابام هم خونه نیست
ناجینا ـ زنگ آمبولانس بزینین ماهم میایم
مین هیوک ـ خب مامان میگه فقط باید بابات بیاد نمیخوام زنگ امبولانس بزنین ماشینم نیست که بخوایم ببریمش دکتر
ناجینا ـ باشه نگران نباش الان کجایین؟!
مین هیوک ـ خونه ویلایی
ناجینا ـ باشه ما الان میایم اونجا
مین هیوک ـ باشه

گوشیو قطع کرد

مین هیوک ـ الحق بازیگر خوبیم
ـ بچه ها همتون گوشیاتون خاموشه؟
همه ـ اره

ویو ناجینا و جیمین
ویو ناجینا

زنگ هرکی میزدم گوشیش خاموش بود حتی ات

جیمین ـ چیشد؟!
ـ هیکچس جواب نمی ده حتی ات
جیمین ـ ایییش اخه الان
ـ همینو بگو

بعد ربع ساعت رسیدیم دیدم برقا خاموشه و در هم بازه رفتیم داخل تا برقا رو روشن کردم دیدیم بچه ها جلومون وایسادن......

همه ـ سالگرد ازدواجتون مبارک

ویو ات

ـ *با صدای اروم*جونکی نوبت منو توعه
جونکی باشه

رفتیم پشت سرشون من پولکارو رختیم رو سرشون (از همینای که میچرخونیشون) جونکی برعکس گرفته بود تا چرخوند خورد سر جای حساسش و افتاد زمین ناجینا برگشت

ویو ناجینا

دیدم صدای جونکی اومد

جونکی *با صدای درد*سوپرایززز اخ درد میکنه
ـ جونکی تو کی برگشتی؟!

سریع افتادم روش گرفتم زدمش

ـ تو کی برگشتیو به من نگفتی؟!
جونکی ـ اخ نزن من امروز اومدم اخخخ
جیمین ـ ناجینا از روش بلند شو

از روش بلند شدم

ـ فک نکنین برای شماها ندارمااا
یونگی ـ باشه غلط کردیم

ویو ات

نمی تونستم جلوی خندمو بگیرم
غش کردم از خنده افتادم زمین

ـ واااای چرا من به این بخندم
دیدگاه ها (۱)

ازدواج سوری پارت 32ناجینا ـ ات برای توهم دارم ـ باشه بابا غل...

ازدواج سوری پارت 33(ادمین: عیدتون مبارک ✨😗) جین پاشد رفت تو ...

ازدواج سوری پارت 30غذا خوردیم و بقیه کارا رو انجام دادیم نزد...

ازدواج سوری پارت 29ویو ات ـ بنظر منوبیاین این مبل بزرگه رو ب...

عشق چیز خوبیه پارت ۹صبح روز بعد ویو اتبا درد بدی از خواب پاش...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۰#

بهترین رقیب منپارت۱ویو اتبا صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط