•وقتی میری خونه اش و...•
•وقتی میری خونه اش و...•
🐰 #جونگکوک 🐰
بعد از پوشیدن لباسات و میکاپ ملایمی که کردی از خونه بیرون اومدی و سوار ماشینت شدی تا به سمت مکانی که میخواستی بری رانندگی کنی...
.
.
با فشار دادن زنگ در ، در توسط دوستت باز شد که با همون حالت پر انرژی همیشگیش به استقبالت اومد
_بلخرهههه اومدییییییی
سرت رو تکون دادی و وارد خونه شدی و کیسه خوراکی هایی که خریده بودی رو روی میز گذاشتی
&سوپرایزززز خوراکی خریدم!! (یاد سوپرایز گفتن لینو و چانی افتادم😂)
جونگ کوک لبخند پر رنگی زد و بلافاصله به سمتت اومد و تو رو تو بغلش گرفت
_ایگووو..مرسی خانم کوچولو
&باشه باشه له شدمممم
هر دوتاتون خنده ای کردید و طبق برنامه ای که قرار بود همراه با جیمین و تهیونگ، چهار تایی بازی کنید خوراکی هارو چیدید و تا شب سرگرم انجام دادی بازی های مختلف شدید..
از بازی های کامپیوتری و دستی گرفته تا هرچیزی که میتونستید فقط بازی کردید..
.
.
بلخره همراه با جونگ کوک روی مبل نشستی و تهیونگ و جیمین هم بعد خاموش کردن تلویزیون اونطرف مبل نشستن
جیمین: حس میکنم...کمرم شکست
&منم ناقص شدم..
همتون شروع به خندیدن کردید و سرگرم صحبت کردن شدید ولی تو این زمان..بدون اینکه متوجه بشی از خستگی درحالی که سرتو روی شونه ی جونگ کوک گذاشته بودی خوابت برده بود...
تهیونگ: اره داشتم میگفتم...بعد یونتان اومد و ..
_هیششششش🤫
جونگ کوک با علامتی که به تهیونگ داد تهیونگ حرفش رو قطع کرد و به تو نگاه کرد
_ا/ت خوابش برده(اروم)
جیمین: کیوتتتت(اروم)
تهیونگ: حالا..میخوای چیکار کنی؟ بیدارش میکنی؟
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و دوباره بهت خیره شد..از اونجایی که بخاطر شغلت چند روزه خوب نخوابیده بودی و جونگ کوکم کاملا از این موضوع خبر داشت نمیخواست خوابت رو بهم بزنه پس..به ارومی براید استایل بغلت کرد و تو رو تو اتاقش، روی تخت گذاشت و بعد کشیدن پتوی نرمی روی تو از اتاق بیرون اومد
جیمین: امشبو اینجا میخوابه؟
تهیونگ: تو چی؟
_خب من..روی زمین میخوابم دیگه
لبخند ضایعی زد و بعد از رفتن تهیونگ و جیمین دوباره به اتاق خواب برگشت و با لبخند بهت خیره شد
_خدا حتما موقع افریدنت حال و حوصله ی عالی داشته که اینقدر زیبا متولد شدی
به سمتت اومد و بوسه ای روی پیشونیت گذاشت..
_باید روی زمین بخوابم ولی..دلم میخواد دقیقا کنارت باشم
بلخره افکارات ذهنش رو بعد جند دقیقه درگیری با خودش به احساسات قلبیش باخت و روی تخت کنارت دراز کشید و تو رو بغل کرد
_دوستت دارم..به اندازه ی تعداد ستاره ها~
هایجین❥~
🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰
#سناریو #بی_تی_اس #جئون_جونگکوک #سناریو_بی_تی_اس #وانشات #وانشات_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #کیپاپ #kpop #BTS #Jungkook #fic
🐰 #جونگکوک 🐰
بعد از پوشیدن لباسات و میکاپ ملایمی که کردی از خونه بیرون اومدی و سوار ماشینت شدی تا به سمت مکانی که میخواستی بری رانندگی کنی...
.
.
با فشار دادن زنگ در ، در توسط دوستت باز شد که با همون حالت پر انرژی همیشگیش به استقبالت اومد
_بلخرهههه اومدییییییی
سرت رو تکون دادی و وارد خونه شدی و کیسه خوراکی هایی که خریده بودی رو روی میز گذاشتی
&سوپرایزززز خوراکی خریدم!! (یاد سوپرایز گفتن لینو و چانی افتادم😂)
جونگ کوک لبخند پر رنگی زد و بلافاصله به سمتت اومد و تو رو تو بغلش گرفت
_ایگووو..مرسی خانم کوچولو
&باشه باشه له شدمممم
هر دوتاتون خنده ای کردید و طبق برنامه ای که قرار بود همراه با جیمین و تهیونگ، چهار تایی بازی کنید خوراکی هارو چیدید و تا شب سرگرم انجام دادی بازی های مختلف شدید..
از بازی های کامپیوتری و دستی گرفته تا هرچیزی که میتونستید فقط بازی کردید..
.
.
بلخره همراه با جونگ کوک روی مبل نشستی و تهیونگ و جیمین هم بعد خاموش کردن تلویزیون اونطرف مبل نشستن
جیمین: حس میکنم...کمرم شکست
&منم ناقص شدم..
همتون شروع به خندیدن کردید و سرگرم صحبت کردن شدید ولی تو این زمان..بدون اینکه متوجه بشی از خستگی درحالی که سرتو روی شونه ی جونگ کوک گذاشته بودی خوابت برده بود...
تهیونگ: اره داشتم میگفتم...بعد یونتان اومد و ..
_هیششششش🤫
جونگ کوک با علامتی که به تهیونگ داد تهیونگ حرفش رو قطع کرد و به تو نگاه کرد
_ا/ت خوابش برده(اروم)
جیمین: کیوتتتت(اروم)
تهیونگ: حالا..میخوای چیکار کنی؟ بیدارش میکنی؟
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و دوباره بهت خیره شد..از اونجایی که بخاطر شغلت چند روزه خوب نخوابیده بودی و جونگ کوکم کاملا از این موضوع خبر داشت نمیخواست خوابت رو بهم بزنه پس..به ارومی براید استایل بغلت کرد و تو رو تو اتاقش، روی تخت گذاشت و بعد کشیدن پتوی نرمی روی تو از اتاق بیرون اومد
جیمین: امشبو اینجا میخوابه؟
تهیونگ: تو چی؟
_خب من..روی زمین میخوابم دیگه
لبخند ضایعی زد و بعد از رفتن تهیونگ و جیمین دوباره به اتاق خواب برگشت و با لبخند بهت خیره شد
_خدا حتما موقع افریدنت حال و حوصله ی عالی داشته که اینقدر زیبا متولد شدی
به سمتت اومد و بوسه ای روی پیشونیت گذاشت..
_باید روی زمین بخوابم ولی..دلم میخواد دقیقا کنارت باشم
بلخره افکارات ذهنش رو بعد جند دقیقه درگیری با خودش به احساسات قلبیش باخت و روی تخت کنارت دراز کشید و تو رو بغل کرد
_دوستت دارم..به اندازه ی تعداد ستاره ها~
هایجین❥~
🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰
#سناریو #بی_تی_اس #جئون_جونگکوک #سناریو_بی_تی_اس #وانشات #وانشات_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #کیپاپ #kpop #BTS #Jungkook #fic
۱۵.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.